فیک کوک ( پشیمونم) ادامه پارت۲۴
از زبان ا/ت
با اینکه پام رو باند پیچی کردم ولی بازم کفش پاشنه بلند پوشیدم
چون بدو بدو خودمو رسوندم درد میکرد
رفتم نشستم و گفتم : از همگی عذر میخوام که دیر کردم بالاخره جلسه شروع شد
بعد از تموم شدن جلسه خودکارم افتاد زیر میز خم شدم که برش دارم که چشمم به دسته یونا خورد که دست جونگ کوک رو گرفته بود...
اومدم بالا بهشون چشم غوره ای رفتم بلند شدم و از اتاق جلسه اومدم بیرون... امروز تهیونگ رو ندیدم حتما نیومده..
رفتم طبقه آخر یعنی بالاترین طبقه شرکت اونجا هیچی نیست خالیه فقط دوتا سَکو برای نشستن داره... رفتم اونجا همچنان می لنگیدم
دستام رو گذاشتم توی جیب شلوارم و به شهری که انگار زیر پاهام بودن نگاه میکردم یه طرف فقط شیشه بود این حس آرامش بود... که صدای پاشنه کفش شنیدم برگشتم ببینم کیه...یونا بود
بدون توجه بهش دوباره برگشتم سمته شیشه
اومد کنارم وایستاد و گفت : چه حسی داره وقتی شوهرت دوست نداره
برگشتم که برم بازوم
با اینکه پام رو باند پیچی کردم ولی بازم کفش پاشنه بلند پوشیدم
چون بدو بدو خودمو رسوندم درد میکرد
رفتم نشستم و گفتم : از همگی عذر میخوام که دیر کردم بالاخره جلسه شروع شد
بعد از تموم شدن جلسه خودکارم افتاد زیر میز خم شدم که برش دارم که چشمم به دسته یونا خورد که دست جونگ کوک رو گرفته بود...
اومدم بالا بهشون چشم غوره ای رفتم بلند شدم و از اتاق جلسه اومدم بیرون... امروز تهیونگ رو ندیدم حتما نیومده..
رفتم طبقه آخر یعنی بالاترین طبقه شرکت اونجا هیچی نیست خالیه فقط دوتا سَکو برای نشستن داره... رفتم اونجا همچنان می لنگیدم
دستام رو گذاشتم توی جیب شلوارم و به شهری که انگار زیر پاهام بودن نگاه میکردم یه طرف فقط شیشه بود این حس آرامش بود... که صدای پاشنه کفش شنیدم برگشتم ببینم کیه...یونا بود
بدون توجه بهش دوباره برگشتم سمته شیشه
اومد کنارم وایستاد و گفت : چه حسی داره وقتی شوهرت دوست نداره
برگشتم که برم بازوم
۱۰۱.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.