خیانتکار من پارت ۹
$ هیچ دوستی هم ندارم ... چیکار کنم مامان امروز گفتن واسه جلسه حتما باباهاشون بیان ... ولی من بابا ندارم بچه ها همه وسایلمو برمیدارن قایم میکنن یبار روم سطل آب ریختن یبار یبار ولش کن
_ یبار چی لطفا بگو
$ میخاستن بهم ... بهم تجاوز کنن . گریه
_ لعنتی من متاسفم .... نباید از بابات جدا میشدم اما اون بهم خیانت کرد هنوزم دوسش دارم اما نمیدونم چیکار کنم منو ببخش... بگو کِی نزدیک بود اتفاق بیوفته . غمیگین
$ امروز
_ چیشد؟ . غمگین
$ یه آقایی که تازه مدرسه رو خریده بود اونا رو زد و اخراجش کرد منو هم نجات داد و گفتم پدر ندارم گف با مادرت بیا
_ چه مرد خردمندی. لبخند
$ اوهوم
_ منو ببخش عزیزم من معذرت میخام
$ نه مهم نیس مامان . ا/تو بغل کرد
ف. چه صحنه قشنگی
$ از شما هم معذرت میخام فیلیکس یعنی عمو فیلیکس
ف. نه من اصلا ناراحت نشدم میسو کوچولو حق داشتی ناراحت بودی اخه هرچی باشه منو مادرت رابطه ی نزدیکی داریم بعضی اوقات بعضیا اینطور فکر میکنن اما اینطور نیس هرچی باشه منو مادرت ۱۶ ساله داریم باهم کار میکنیم
$ من کوچولو نیستم. لبخند
ف. چرا هستی
فلشبک فردا
_ من رفتمممم
ف. مراقب خودت باش ا/ت و میسو
_ باشه حالا آقای قدرتمند
ف. گگگ
رفتن
خب رسیدیم تو مدرسه رفتیم دفتر مدیر من لباسم یه کت سفید بود با یه شلوار سفید زیر کتم فقط سوتین پوشیده بودم ولی یکم از سینم معلوم بود نگاهای هیز پسرا و معلما رو احساس میکردم در زدم درو باز کردم توی جایگاه مدیر اون اون نشسته بود چشای هردومون درشت شده بود و بهم نگا میکرد
_ یبار چی لطفا بگو
$ میخاستن بهم ... بهم تجاوز کنن . گریه
_ لعنتی من متاسفم .... نباید از بابات جدا میشدم اما اون بهم خیانت کرد هنوزم دوسش دارم اما نمیدونم چیکار کنم منو ببخش... بگو کِی نزدیک بود اتفاق بیوفته . غمیگین
$ امروز
_ چیشد؟ . غمگین
$ یه آقایی که تازه مدرسه رو خریده بود اونا رو زد و اخراجش کرد منو هم نجات داد و گفتم پدر ندارم گف با مادرت بیا
_ چه مرد خردمندی. لبخند
$ اوهوم
_ منو ببخش عزیزم من معذرت میخام
$ نه مهم نیس مامان . ا/تو بغل کرد
ف. چه صحنه قشنگی
$ از شما هم معذرت میخام فیلیکس یعنی عمو فیلیکس
ف. نه من اصلا ناراحت نشدم میسو کوچولو حق داشتی ناراحت بودی اخه هرچی باشه منو مادرت رابطه ی نزدیکی داریم بعضی اوقات بعضیا اینطور فکر میکنن اما اینطور نیس هرچی باشه منو مادرت ۱۶ ساله داریم باهم کار میکنیم
$ من کوچولو نیستم. لبخند
ف. چرا هستی
فلشبک فردا
_ من رفتمممم
ف. مراقب خودت باش ا/ت و میسو
_ باشه حالا آقای قدرتمند
ف. گگگ
رفتن
خب رسیدیم تو مدرسه رفتیم دفتر مدیر من لباسم یه کت سفید بود با یه شلوار سفید زیر کتم فقط سوتین پوشیده بودم ولی یکم از سینم معلوم بود نگاهای هیز پسرا و معلما رو احساس میکردم در زدم درو باز کردم توی جایگاه مدیر اون اون نشسته بود چشای هردومون درشت شده بود و بهم نگا میکرد
۵.۳k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.