P2/2
P2/2
با کشیده شدن چشم بند از چشمام چشمام باز کردم و با چهره خندون جونگکوک مواجه شدم.....
_سلااممم تنبل خانممم...
با دیدنش لبخندی زدم...
+سلام عزیزم....کی اومدی..؟
نشست کنارم..
_همین الان....
+خسته نباشی...
_ممنون...نمیخوابی معمولا...اجوما گفت از ۱ خوابیدی اره؟
+اره..
_عجییه...
+چی؟
_۸ ساعت خوابیدی؟
+اره دیگهه....
پاشد دو تا دستامو گرفت و بلندم کرد....
یدفعه نشوندم رو تخت و باعث شد شکمم تیر بکشه....
+آ....آ..آاااییی ..
و کیسه آب گرم افتاد پایین...
_چیشد؟؟
چشمامو رو هم فشردم...چون دختر لوسی نبودم نگفتم دل درد دارم....
+چیز خاصی نیست..خوبم(لبخند ملیح)
میشه..اخخ .... دراز بکشم...
_اره اره راحت باش....
به کم خجالت کشیدم...چون فهمیده بود قضیه چیه....
کیسه آب گرمو برداشت و گذاشت رو میز کوتاه بغل تختم...
_میگم...اجوما گفت هیچی نخوردی....برات غذا میارم بالا باشه عزیزم؟
+نمیخورم ممنون..گرسنم نیست...
_وا...یعنی چی....
+بخدا نمیتونم...(قیافه درد دار)
_درد داری؟
+....آ ..اخه مهم نیست زیاد....
_چیزه...پ*ر*ی*و*دی دیگه نه؟
+...خب...اره.....
_میخوای...دلتو ماساژ بدم؟
راستش زیاد روم نمیشد بهش بگم ولی شوهرمه!
+....اره میتونی؟
_اره اره....
اومد پشتم دراز کشید....خیلی موذب بودم....یه کم از شلوارمو داد پایین و تیشرتمو داد بالا....
دستشو رو شکمم گذاشت و آروم آروم ماساژم داد....خیلی حس خوبی داشتم....دوست داشتم بیشتر بهش نزدیک بشم....
نیم ساعت تو همون حالت گذشت...
و کم کم خوابم گرفته بود...
+ممنون کوک...بهتر شدم....
_مثلا شوهرتما...چی میشه مگه...
+.....(میخنده)
_چیه؟
+هیچی عزیزم...
_تازگیا خیلی عزیزم عزیزم میکنی....
چیزی شده؟(لبخندِ...)
+نبابا....هیچی...
به خودم اومدم و دیدم من خابیدم و صورتامون یه کوچولو با هم فاصله داره....
اومدم بلند شم...
_چه عجله ای داری بلند شی؟(لبخندددِِِِ..)
+اخه...
_خوشگلتر شدی تازگیا...
+چی؟منن؟
_البته بودیا...قشنگ تر شدی...
+م..ممنون..
_الان خجالت کشیدی؟
+نههه...
موهامو داد پشت گوشم....
یهو یه بو.سه اروم رو ل.ب.م زد....
جونگکوکی که تاحالا بهم دست نزده بود...امشب استثنایی شده بود...
دستمو رو لبم گذاشتم....از روم بلند شد و منم باهاش بلند شدم....
_چیه...نگاه میکنی....نمیتونم زنمو ببوسم؟
+ن...نه.نه...اوکیه...
_خوشت اومده ها(لبخند)
+چ چی؟
دستمو گرفت و بلندم کرد...
_عزیزم...گشنه ای...بریم یه چی بخوریم باهم..
+.....
_چرا تو هپروتی؟
+.....
_بابا....ازت خوشممیاد...خیالت راحت شدد(خنده) میخوای ثابت کنم؟
بیا...
اومد و دوباره رو ل*ب*م و ب*و*س*ی*د...
دستمو گرفت....
_بریم پایین؟...
+بریم..😄
(پایان)
با کشیده شدن چشم بند از چشمام چشمام باز کردم و با چهره خندون جونگکوک مواجه شدم.....
_سلااممم تنبل خانممم...
با دیدنش لبخندی زدم...
+سلام عزیزم....کی اومدی..؟
نشست کنارم..
_همین الان....
+خسته نباشی...
_ممنون...نمیخوابی معمولا...اجوما گفت از ۱ خوابیدی اره؟
+اره..
_عجییه...
+چی؟
_۸ ساعت خوابیدی؟
+اره دیگهه....
پاشد دو تا دستامو گرفت و بلندم کرد....
یدفعه نشوندم رو تخت و باعث شد شکمم تیر بکشه....
+آ....آ..آاااییی ..
و کیسه آب گرم افتاد پایین...
_چیشد؟؟
چشمامو رو هم فشردم...چون دختر لوسی نبودم نگفتم دل درد دارم....
+چیز خاصی نیست..خوبم(لبخند ملیح)
میشه..اخخ .... دراز بکشم...
_اره اره راحت باش....
به کم خجالت کشیدم...چون فهمیده بود قضیه چیه....
کیسه آب گرمو برداشت و گذاشت رو میز کوتاه بغل تختم...
_میگم...اجوما گفت هیچی نخوردی....برات غذا میارم بالا باشه عزیزم؟
+نمیخورم ممنون..گرسنم نیست...
_وا...یعنی چی....
+بخدا نمیتونم...(قیافه درد دار)
_درد داری؟
+....آ ..اخه مهم نیست زیاد....
_چیزه...پ*ر*ی*و*دی دیگه نه؟
+...خب...اره.....
_میخوای...دلتو ماساژ بدم؟
راستش زیاد روم نمیشد بهش بگم ولی شوهرمه!
+....اره میتونی؟
_اره اره....
اومد پشتم دراز کشید....خیلی موذب بودم....یه کم از شلوارمو داد پایین و تیشرتمو داد بالا....
دستشو رو شکمم گذاشت و آروم آروم ماساژم داد....خیلی حس خوبی داشتم....دوست داشتم بیشتر بهش نزدیک بشم....
نیم ساعت تو همون حالت گذشت...
و کم کم خوابم گرفته بود...
+ممنون کوک...بهتر شدم....
_مثلا شوهرتما...چی میشه مگه...
+.....(میخنده)
_چیه؟
+هیچی عزیزم...
_تازگیا خیلی عزیزم عزیزم میکنی....
چیزی شده؟(لبخندِ...)
+نبابا....هیچی...
به خودم اومدم و دیدم من خابیدم و صورتامون یه کوچولو با هم فاصله داره....
اومدم بلند شم...
_چه عجله ای داری بلند شی؟(لبخندددِِِِ..)
+اخه...
_خوشگلتر شدی تازگیا...
+چی؟منن؟
_البته بودیا...قشنگ تر شدی...
+م..ممنون..
_الان خجالت کشیدی؟
+نههه...
موهامو داد پشت گوشم....
یهو یه بو.سه اروم رو ل.ب.م زد....
جونگکوکی که تاحالا بهم دست نزده بود...امشب استثنایی شده بود...
دستمو رو لبم گذاشتم....از روم بلند شد و منم باهاش بلند شدم....
_چیه...نگاه میکنی....نمیتونم زنمو ببوسم؟
+ن...نه.نه...اوکیه...
_خوشت اومده ها(لبخند)
+چ چی؟
دستمو گرفت و بلندم کرد...
_عزیزم...گشنه ای...بریم یه چی بخوریم باهم..
+.....
_چرا تو هپروتی؟
+.....
_بابا....ازت خوشممیاد...خیالت راحت شدد(خنده) میخوای ثابت کنم؟
بیا...
اومد و دوباره رو ل*ب*م و ب*و*س*ی*د...
دستمو گرفت....
_بریم پایین؟...
+بریم..😄
(پایان)
۱۴.۸k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.