تکپارتی بنگچان🖤
زانوهاشو بغل کرده بود و اروم اشک میریخت
پسرش جلوی در وایساده بود
عروسک خرسیشو بغل کرده بود و اخم کرده بود
اروم در زد تا مادرش متوجه حضورش بشه
چشمای سویون به سمت سان رفت
اشکاشو پاک کرد و لبخندی زد
سویون:بیا داخل پسرم
سان وارد اتاق شد و به سختی بالای تخت رفت پیش مادرش نشست و دست مادرشو گرفت
سان:اوما....گریه نکن
پسرکشو تو بغلش گرفت و بی صدا اشک میریخت
سویون:ببخشید
سان:اوما اپا کاری کرده که گریه میکنی؟
سویون:پدرت هیچوقت منو ناراحت نمیکنه پسرم این حرفا چیه
سان:با اپا دعوا کردی؟
سویون:چی باعث شده اینطوری فکر کنی اخه
سان:اخه اپا سرت داد زد
سویون:نه سان
سان:اپا سرت داد زد خودم شنیدم
سویون:فقط بحث میکردیم این به معنی دعوا نیست
سان نگاهی به دست مادرش انداخت
سان:بابا کتکت زده؟
سویون با تردید جوابشو داد
سویون:نه پسرم نه...
سان:پس چرا دستت کبوده
سویون:به در خورده
سان:اوما دروغ نگو
سویون:دروغ نیست پسرم
سان:نکنه قراره طلاق بگیرین؟
سویون اخم کرد
سویون:معلومه که نه
بنگچان تحمل نداشت و اشکاش شر شر میریخت
از اینکه با همسرش دعواش شده بود و اونو زده بود پشیمون بود
پشت در به حرف همسر و پسرش گوش میداد
درو باز کرد و وارد شد
جلوی همسرش زانو زد و شلوارشو تو دستش مچاله کرد
اشکاش دونه دونه روی زمین میچکید
سویون:بنگچان پاشو زمین سرده
بنگچان:منو ببخش سویون....نباید دست روت بلند میکردم....ببخشید
سویون:بنگچان مهم نیست
بنگچان:اره سان من مامانتو زدم...من باهاش دعوا کردم و سرش داد زدم و حتی زدمش و بعدشم تنهاش گذاشتم....ولی پشیمونم...خیلی پشیمون
سان:اپا....
سویون:خیلی خب بنگچان بس کن
بنگچان:بس نمیکنم...همینجا جلوی بچم بگم دیگه از این غلطا نمیکنم
سویون از جاش بلند شد و دست بنگچان و گرفت و بلند کرد
سویون:حتما صلاح دونستی...حتما کار اشتباهی کرده بودم...مهم نیست بنگچان من دوست دارم...بخاطر یه دعوا باهات قهر نمیکنم
بنگچان دست همسرشو گرفت و جای کبودی رو بوسید
سان که میدونست نباید مزاحمشون باشه خیلی اروم اتاق رو ترک کرد
بنگچان لبای همسرشو بوسید و بغلش کرد
سویون:یادت نره هرچی هم که بشه باز تو قشنگترینه منی...اخم کردنات،صدات،چشات،همشون واسم قشنگه تو منو داری بنگچان من نمیدونم چیکار کردم که سرم داد زدی و منو زدی ولی بازم برام مهم نیست چون قطعا تو دلیلی داشتی.....حتی اگه دلیل نداشتی هم باورت داشتم و دارم و میبخشمت و هیچوقت نمیزارم دعوا بینمون فاصله بندازه:)
بنگچان:ببخشید...مرسی که مثل بقیه نیستی💜
.
.
.
.
حمایت یادتون نره🖤
پسرش جلوی در وایساده بود
عروسک خرسیشو بغل کرده بود و اخم کرده بود
اروم در زد تا مادرش متوجه حضورش بشه
چشمای سویون به سمت سان رفت
اشکاشو پاک کرد و لبخندی زد
سویون:بیا داخل پسرم
سان وارد اتاق شد و به سختی بالای تخت رفت پیش مادرش نشست و دست مادرشو گرفت
سان:اوما....گریه نکن
پسرکشو تو بغلش گرفت و بی صدا اشک میریخت
سویون:ببخشید
سان:اوما اپا کاری کرده که گریه میکنی؟
سویون:پدرت هیچوقت منو ناراحت نمیکنه پسرم این حرفا چیه
سان:با اپا دعوا کردی؟
سویون:چی باعث شده اینطوری فکر کنی اخه
سان:اخه اپا سرت داد زد
سویون:نه سان
سان:اپا سرت داد زد خودم شنیدم
سویون:فقط بحث میکردیم این به معنی دعوا نیست
سان نگاهی به دست مادرش انداخت
سان:بابا کتکت زده؟
سویون با تردید جوابشو داد
سویون:نه پسرم نه...
سان:پس چرا دستت کبوده
سویون:به در خورده
سان:اوما دروغ نگو
سویون:دروغ نیست پسرم
سان:نکنه قراره طلاق بگیرین؟
سویون اخم کرد
سویون:معلومه که نه
بنگچان تحمل نداشت و اشکاش شر شر میریخت
از اینکه با همسرش دعواش شده بود و اونو زده بود پشیمون بود
پشت در به حرف همسر و پسرش گوش میداد
درو باز کرد و وارد شد
جلوی همسرش زانو زد و شلوارشو تو دستش مچاله کرد
اشکاش دونه دونه روی زمین میچکید
سویون:بنگچان پاشو زمین سرده
بنگچان:منو ببخش سویون....نباید دست روت بلند میکردم....ببخشید
سویون:بنگچان مهم نیست
بنگچان:اره سان من مامانتو زدم...من باهاش دعوا کردم و سرش داد زدم و حتی زدمش و بعدشم تنهاش گذاشتم....ولی پشیمونم...خیلی پشیمون
سان:اپا....
سویون:خیلی خب بنگچان بس کن
بنگچان:بس نمیکنم...همینجا جلوی بچم بگم دیگه از این غلطا نمیکنم
سویون از جاش بلند شد و دست بنگچان و گرفت و بلند کرد
سویون:حتما صلاح دونستی...حتما کار اشتباهی کرده بودم...مهم نیست بنگچان من دوست دارم...بخاطر یه دعوا باهات قهر نمیکنم
بنگچان دست همسرشو گرفت و جای کبودی رو بوسید
سان که میدونست نباید مزاحمشون باشه خیلی اروم اتاق رو ترک کرد
بنگچان لبای همسرشو بوسید و بغلش کرد
سویون:یادت نره هرچی هم که بشه باز تو قشنگترینه منی...اخم کردنات،صدات،چشات،همشون واسم قشنگه تو منو داری بنگچان من نمیدونم چیکار کردم که سرم داد زدی و منو زدی ولی بازم برام مهم نیست چون قطعا تو دلیلی داشتی.....حتی اگه دلیل نداشتی هم باورت داشتم و دارم و میبخشمت و هیچوقت نمیزارم دعوا بینمون فاصله بندازه:)
بنگچان:ببخشید...مرسی که مثل بقیه نیستی💜
.
.
.
.
حمایت یادتون نره🖤
۱۲.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.