فیکشن سهون پارت ۶
🚫رقص روی خون🚫
پارت ششم
نویسنده:ارتمیس
_چی میخوای؟تا بزاری زنده بمونم!
*مال من شو
_هنننن
*نه نه تو کار ما عشق پوچه منظورم بیا تو گروه ما
یا بهتره بگم
برای من کار کن
_چی؟!
*اومم ۶ ماه نصف سال
برای من ادم بکش در عوض هر چی بخوای میگیری
قرارداد خوبیه مگه نه؟
_ببند دهنتو من خودم میتونم به چیزایی که میخوام برسم
بهم پشت کرد تا دوباره بره:هر جور خودت میدونی(:
_نههه صبررر کنننن
قبوله
باشه باشه قبوله
*خوبه
دوباره سرشو برگردوند تا بره
_یااا یاااا کجا میرییی
بعدش یه دختر اومد و محکم طنابا رو باز کرد
لیسا:سریع باش حرکت کن
_هی فکر کردی کی هستی
منم خلافکارم
باهام مثل یه برده رفتار نکن
ادامسو از دهنش در اورد و با صدای خشنی گفت:میخوری
براش چشمی نازک کردم و رو به روش حرکت کردم
بعد از اون سالن تاریک به یه حیاط در به داغون میرسیدی که انگار قبرستون بود
گلای پژمرده آجرای اضافی که گوشه کناری ریخته بودن
و همچنین رنگ قرمزی که روی دیوارا بود
واقعا قصدشون از اون رنگا چی بود!
به انتهای حیاط رسیدیم و اون دختر درو باز کرد در موقع باز شدن تق تق میکرد و صدای دلخراشی میداد
و وقتی در باز شد دقیقا رو به روت انگار جاده بود|:
جاده که نه
انگار تویه کویر اینجارو ساخته باشن
دقیقا یه جای متروکه مثل فیلم ترسناکا!
نگاهم به طرف دیگه ای افتاد که سهون با ماشین مدل بالاش خیلی جدی نگاهم میکرد
*سوار نمیشی؟!
فکر نکنم اینجا جای دیدنی باشه!
_نگاه تیزی بهش انداختم و سوار ماشین شدم
*با من عادی رفتار کن
_مگه الان چجوریم
*مثل سگ پاچه میگیری البته ازون سگای کوچولو که فقط ادعا دارن
_پوفی کردمو سرمو به شیشه ی ماشین تکیه دادم
*چی میخوای؟
_هوم؟
*بنظر بیشتر بخاطر اون چیزی که میخواستی تلاش کردی تا نجات جونت
_خواهرم
خواهرمو پیدا کن
*چه شکلیه
_نمیدونم
۶ ساله ندیدمش
اسمش...نانا حتما الان ۱۹ سالشه
صورتش نسبت به من بزرگ تره چشمای درشتی داره لباس متوسط بینیش هم همینطور
۶ سال پیش که اینطوری بود!
*از چیزایی که میگی...اصلا شباهتی ندارین
_خب..همه که شباهت ندارن
*عجب
_به خونه ی ویلایی رسیدیم
بزرگ بود
همچنین قشنگ
*اون خونمو به هیچکس نمیگی
شتر دیدی ندیدی
_اوم
با فشار دادن ریموت در باز شد و داخل پارکیک رفتیم بعد از پارک کردم ماشین از پله ها بالا رفتیم
کد درو زد و در باز شد
*برو تو
_با تردید داخل رفتم
هر دو رو به روی هم روی مبل نشستیم
*اگه کارتو درست انجام بدی
چیزی میخوای رو بهت میدم!
روش کشتنت هم به روش خودت
_کیو بکشم؟
*رئیس شرکت sk
کاغذی جلوم گذاشت و عکسشم همینطور
شرکت sk جای بدی نیست
ولییی(:
رئیسشون چرا
دیروز مراسم رئیس شدنش بود
۲۵ سالشه
چوی تای اُ
تا فردا عصر
عکس جنازشو تحویل بده..
لایک♡
کپی×
پارت ششم
نویسنده:ارتمیس
_چی میخوای؟تا بزاری زنده بمونم!
*مال من شو
_هنننن
*نه نه تو کار ما عشق پوچه منظورم بیا تو گروه ما
یا بهتره بگم
برای من کار کن
_چی؟!
*اومم ۶ ماه نصف سال
برای من ادم بکش در عوض هر چی بخوای میگیری
قرارداد خوبیه مگه نه؟
_ببند دهنتو من خودم میتونم به چیزایی که میخوام برسم
بهم پشت کرد تا دوباره بره:هر جور خودت میدونی(:
_نههه صبررر کنننن
قبوله
باشه باشه قبوله
*خوبه
دوباره سرشو برگردوند تا بره
_یااا یاااا کجا میرییی
بعدش یه دختر اومد و محکم طنابا رو باز کرد
لیسا:سریع باش حرکت کن
_هی فکر کردی کی هستی
منم خلافکارم
باهام مثل یه برده رفتار نکن
ادامسو از دهنش در اورد و با صدای خشنی گفت:میخوری
براش چشمی نازک کردم و رو به روش حرکت کردم
بعد از اون سالن تاریک به یه حیاط در به داغون میرسیدی که انگار قبرستون بود
گلای پژمرده آجرای اضافی که گوشه کناری ریخته بودن
و همچنین رنگ قرمزی که روی دیوارا بود
واقعا قصدشون از اون رنگا چی بود!
به انتهای حیاط رسیدیم و اون دختر درو باز کرد در موقع باز شدن تق تق میکرد و صدای دلخراشی میداد
و وقتی در باز شد دقیقا رو به روت انگار جاده بود|:
جاده که نه
انگار تویه کویر اینجارو ساخته باشن
دقیقا یه جای متروکه مثل فیلم ترسناکا!
نگاهم به طرف دیگه ای افتاد که سهون با ماشین مدل بالاش خیلی جدی نگاهم میکرد
*سوار نمیشی؟!
فکر نکنم اینجا جای دیدنی باشه!
_نگاه تیزی بهش انداختم و سوار ماشین شدم
*با من عادی رفتار کن
_مگه الان چجوریم
*مثل سگ پاچه میگیری البته ازون سگای کوچولو که فقط ادعا دارن
_پوفی کردمو سرمو به شیشه ی ماشین تکیه دادم
*چی میخوای؟
_هوم؟
*بنظر بیشتر بخاطر اون چیزی که میخواستی تلاش کردی تا نجات جونت
_خواهرم
خواهرمو پیدا کن
*چه شکلیه
_نمیدونم
۶ ساله ندیدمش
اسمش...نانا حتما الان ۱۹ سالشه
صورتش نسبت به من بزرگ تره چشمای درشتی داره لباس متوسط بینیش هم همینطور
۶ سال پیش که اینطوری بود!
*از چیزایی که میگی...اصلا شباهتی ندارین
_خب..همه که شباهت ندارن
*عجب
_به خونه ی ویلایی رسیدیم
بزرگ بود
همچنین قشنگ
*اون خونمو به هیچکس نمیگی
شتر دیدی ندیدی
_اوم
با فشار دادن ریموت در باز شد و داخل پارکیک رفتیم بعد از پارک کردم ماشین از پله ها بالا رفتیم
کد درو زد و در باز شد
*برو تو
_با تردید داخل رفتم
هر دو رو به روی هم روی مبل نشستیم
*اگه کارتو درست انجام بدی
چیزی میخوای رو بهت میدم!
روش کشتنت هم به روش خودت
_کیو بکشم؟
*رئیس شرکت sk
کاغذی جلوم گذاشت و عکسشم همینطور
شرکت sk جای بدی نیست
ولییی(:
رئیسشون چرا
دیروز مراسم رئیس شدنش بود
۲۵ سالشه
چوی تای اُ
تا فردا عصر
عکس جنازشو تحویل بده..
لایک♡
کپی×
۵.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.