فیک (فیلکس)پارت یک عشق حقیقی
معرفی ا/ت :
سلام اسم من ا/ت هست من متولد ۲۰۰۵ ۱۵ سپتامبر هستم
من در یک خانواده نسبتن غریب دنیا آمدم
من یکی از خاستی های خیلی قلبیم این هست ک بتونم برم تو مدرسه چانگ یاگون(بچها خودم درست کردم)درس بهونم
ولی خانواده مون پول اونجا رو نمیتونن دربیارن من خودمم سرکار میرم ولی خوب بازم نمیشه
پایان معرفی
از زبان ا/ت :
امروز صبح از خواب پا شدم دیدم ساعت ۷ صبح لباسامو پوشیدم و رفتم مدرسه بعد مدرسه اومد و نیم ساعتی استرحت کردم....بعد پا شدم رفتم سرکار
تا ساعت ۱۰ شب سرکار بودم اومدم خونه دیدم لامپا خاموشن فک کردم همه خابیدن برا همین بی سر و صدا میخاستم برم تو اتاقم ک یه لحظه لامپا روشن شد خمه بهم تولدمو تبریکگفتن
اصن بس کار میکنم یادم رفته بود ک امروز تولد ۱۸ سالگیمه همگی کادوهاشونو دادن نوبت مامان بابام رسید
مامان بابام ی پاکت دادن دستم تعجب کردم این چیه
بازش کردم دیدیم تو همون مدرسه یی ک دوس دارم تو سوءل قبول شدم و منو ثبت نام کردن خیلی خوشحال شده بودم از مامان بابامم خیلی تشکری کروم و از بقیه هم رفتم خابیدم
صبح:
بچها بقیه رو مینویسم باشه الان دستم یکم گیره ساری بچها
سلام اسم من ا/ت هست من متولد ۲۰۰۵ ۱۵ سپتامبر هستم
من در یک خانواده نسبتن غریب دنیا آمدم
من یکی از خاستی های خیلی قلبیم این هست ک بتونم برم تو مدرسه چانگ یاگون(بچها خودم درست کردم)درس بهونم
ولی خانواده مون پول اونجا رو نمیتونن دربیارن من خودمم سرکار میرم ولی خوب بازم نمیشه
پایان معرفی
از زبان ا/ت :
امروز صبح از خواب پا شدم دیدم ساعت ۷ صبح لباسامو پوشیدم و رفتم مدرسه بعد مدرسه اومد و نیم ساعتی استرحت کردم....بعد پا شدم رفتم سرکار
تا ساعت ۱۰ شب سرکار بودم اومدم خونه دیدم لامپا خاموشن فک کردم همه خابیدن برا همین بی سر و صدا میخاستم برم تو اتاقم ک یه لحظه لامپا روشن شد خمه بهم تولدمو تبریکگفتن
اصن بس کار میکنم یادم رفته بود ک امروز تولد ۱۸ سالگیمه همگی کادوهاشونو دادن نوبت مامان بابام رسید
مامان بابام ی پاکت دادن دستم تعجب کردم این چیه
بازش کردم دیدیم تو همون مدرسه یی ک دوس دارم تو سوءل قبول شدم و منو ثبت نام کردن خیلی خوشحال شده بودم از مامان بابامم خیلی تشکری کروم و از بقیه هم رفتم خابیدم
صبح:
بچها بقیه رو مینویسم باشه الان دستم یکم گیره ساری بچها
۵.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.