᭙ꫀ ꪶꪮꪜꫀ ꪗꪮꪊ
᭙ꫀ ꪶꪮꪜꫀ ꪗꪮꪊ
℘9
ویو لیا
رفتم تو کلاس نشستم حوصله ام سر رفته بود بچها ها هم که تمرین داشتن
لیا: اوفف خدا حوصلم سر رفت
کوک: بشین ریاضیتو بخون می خوام امتحان بگیرم
لیا: ش...شما اینجا چیکار میکنید
کوک: باید از تو اجازه بگیرم کجا میرم و میام
لیا: نه خوب ولی
کوک: ولی چی
لیا: هیچی
کوک به چار چوب در لم داده بود
لیا پا میشه از کلاس بره بیرون که کوک میگرتش
لیا: چیکارم دارین
کوک لیا رو می چسبونه به خودشه
کوک: برا چی داری فرار میکنی
لیا: م....من فرار نمیکنم
کوک: لیا به من دروغ نگو
لیا: استاد جئون قول میدم به کسی نگم با استاد کیم( تهیونگ) رابطه داری بزار برم
کوک: پس برا همین داری فرار میکنی
تهیونگ: ما باهم رابطه ندارم
لیا: پس برا چی داشتید لب همو میبوسیدید
کوک: ما همو نمی بوسیدیم من داشتم گوشواره تهیونگ درست میکردم بد متوجه شدی
لیا: چ....چی
ته: همینکه شنیدی
لیا: اکی من میرم
تهیونگ لیا رو میکشه داخل کلاس
ته: کجا کارت داریم
لیا میوفته زمین و تهیونگ و کوک پشت در وایمیستن
ته: برا چی با اون پسره رابطه داری
لیا: ک...کی
کوک: فلیکس
لیا: خوب دوست پسرم اصن به شما چه
کوک میزنه زیر گوش لیا
کوک: با بزرگتر از خودت درست صحبت کنم
لیا پامیشه میزنه تو گوش کوک
لیا: درست صحبت نکنم چی میشه
تهیونگ میاد و لیا رو تا می خورد زدن
کوک: اینطوری میشه
تهیونگ: دیگه حق نداری بری سمت اون پسره
زنگ خورد
تهیونگ و کوک از کلاس خارج شدن
لیا با بدبختی از جاش بلند شد و آروم رفت سر جاش نشست بدنش کبود و خونی بود
بچها آمدن سر کلاس ارا با دیدن لیا شکه شد و دوید سمت لیا
ارا: لیا لیا خوبی عزیزم چی شده
لیا: خ....خوبم چ...چیزی نیست
فلیکس دوید سمتشون
فلیکس: لیا خوبی
لیا: ا..آره فلیکس بیا جدا شیم من ازت خوشم نمیاد
رامونا و نادیا هم به جمع اضافه شدن
رامونا: لیا چیداری میگی
ارا: لیا حالت خوبه
فلیکس: لیا مطمئنی
لیا: آره فلیکس فقط بیا جداشیم( کمی داد)
لیا از جاش بلند شد و لنگ لنگ رفت بیرون
بعد از خروجش از سالن مدرسه لیا دیکه نتونست ادامه بده افتاد رو زمین سرد حیاط مدرسه و شروع کرد گریه کردن
ویو بچها تو کلا
ارا: مطمئنم یه اتفاقی افتاده آخه لیا چرا اینجوری بود
نادیا: دیقا منم مطمئنم
رامونا: نکنه یکی از استاد ا
ارا: شاید این آشغالا همه کار میکنن
فلیکس : بچها ولش کنین شاید واقعا لیا از من خوشش نمیاد( با بغض)
ارا: فلیکس خفشو اگر لیا ازت خوشش نمی آمد انقدر راجبت نمی پرسید
فلیکس : مطمئنی
ارا: آره خیلی
ویو لیا
نمی تونستم تکون بخورم پاهام فقط شده بود که اون تهیونگ و کوک و دیدم که داشتن میومدن تو حیاط از جام بلند شدم ک دویدم سمت دستشویی موقع دویدن پام پیچ خورد خیلی درد گرفته بود ولی نمی تونستم وایسم اگر وایمیستادم بلای دیگه سرم می آوردن رفتم تو یکی از دستشویی ها قایم شدم و درو بستم از درد داشتم بی صدا گریه میکردم اون دوتا امدن داخل دستشویی
کوک: بنظرت زیاد اذیتش نکردیم
تهیونگ: حقشه اون نباید با اون پسره وارد رابطه میشد
کوک: منطقی
ویو لیا
آروم پام و جابه جا کردم که باعث درد شدیدی تو بدنم شد و این درد باعث شد خیلی آروم جیغ بزنم
کوک: صدای لیا نبود
تهیونگ: نمیدونم
اونا امدن سمت دستشویی شروع کردن به در زدن
کوک: درو باز کن
تهیونگ : در و باز نکنی خودمون میایم تو
که بله وحشیا درو شکوندن و امدن تو و با لیاییی به دیوار تکیه داده بود و چشاش از اشک قرمز شده بود و با دست و پاهای کبودش مواجه شدن
کوک همون لحظه میره لیارو بغل میکنه و میبرتش بیرون
..........
امیدوارم خوشتون بیاد🦋💎🔹️
℘9
ویو لیا
رفتم تو کلاس نشستم حوصله ام سر رفته بود بچها ها هم که تمرین داشتن
لیا: اوفف خدا حوصلم سر رفت
کوک: بشین ریاضیتو بخون می خوام امتحان بگیرم
لیا: ش...شما اینجا چیکار میکنید
کوک: باید از تو اجازه بگیرم کجا میرم و میام
لیا: نه خوب ولی
کوک: ولی چی
لیا: هیچی
کوک به چار چوب در لم داده بود
لیا پا میشه از کلاس بره بیرون که کوک میگرتش
لیا: چیکارم دارین
کوک لیا رو می چسبونه به خودشه
کوک: برا چی داری فرار میکنی
لیا: م....من فرار نمیکنم
کوک: لیا به من دروغ نگو
لیا: استاد جئون قول میدم به کسی نگم با استاد کیم( تهیونگ) رابطه داری بزار برم
کوک: پس برا همین داری فرار میکنی
تهیونگ: ما باهم رابطه ندارم
لیا: پس برا چی داشتید لب همو میبوسیدید
کوک: ما همو نمی بوسیدیم من داشتم گوشواره تهیونگ درست میکردم بد متوجه شدی
لیا: چ....چی
ته: همینکه شنیدی
لیا: اکی من میرم
تهیونگ لیا رو میکشه داخل کلاس
ته: کجا کارت داریم
لیا میوفته زمین و تهیونگ و کوک پشت در وایمیستن
ته: برا چی با اون پسره رابطه داری
لیا: ک...کی
کوک: فلیکس
لیا: خوب دوست پسرم اصن به شما چه
کوک میزنه زیر گوش لیا
کوک: با بزرگتر از خودت درست صحبت کنم
لیا پامیشه میزنه تو گوش کوک
لیا: درست صحبت نکنم چی میشه
تهیونگ میاد و لیا رو تا می خورد زدن
کوک: اینطوری میشه
تهیونگ: دیگه حق نداری بری سمت اون پسره
زنگ خورد
تهیونگ و کوک از کلاس خارج شدن
لیا با بدبختی از جاش بلند شد و آروم رفت سر جاش نشست بدنش کبود و خونی بود
بچها آمدن سر کلاس ارا با دیدن لیا شکه شد و دوید سمت لیا
ارا: لیا لیا خوبی عزیزم چی شده
لیا: خ....خوبم چ...چیزی نیست
فلیکس دوید سمتشون
فلیکس: لیا خوبی
لیا: ا..آره فلیکس بیا جدا شیم من ازت خوشم نمیاد
رامونا و نادیا هم به جمع اضافه شدن
رامونا: لیا چیداری میگی
ارا: لیا حالت خوبه
فلیکس: لیا مطمئنی
لیا: آره فلیکس فقط بیا جداشیم( کمی داد)
لیا از جاش بلند شد و لنگ لنگ رفت بیرون
بعد از خروجش از سالن مدرسه لیا دیکه نتونست ادامه بده افتاد رو زمین سرد حیاط مدرسه و شروع کرد گریه کردن
ویو بچها تو کلا
ارا: مطمئنم یه اتفاقی افتاده آخه لیا چرا اینجوری بود
نادیا: دیقا منم مطمئنم
رامونا: نکنه یکی از استاد ا
ارا: شاید این آشغالا همه کار میکنن
فلیکس : بچها ولش کنین شاید واقعا لیا از من خوشش نمیاد( با بغض)
ارا: فلیکس خفشو اگر لیا ازت خوشش نمی آمد انقدر راجبت نمی پرسید
فلیکس : مطمئنی
ارا: آره خیلی
ویو لیا
نمی تونستم تکون بخورم پاهام فقط شده بود که اون تهیونگ و کوک و دیدم که داشتن میومدن تو حیاط از جام بلند شدم ک دویدم سمت دستشویی موقع دویدن پام پیچ خورد خیلی درد گرفته بود ولی نمی تونستم وایسم اگر وایمیستادم بلای دیگه سرم می آوردن رفتم تو یکی از دستشویی ها قایم شدم و درو بستم از درد داشتم بی صدا گریه میکردم اون دوتا امدن داخل دستشویی
کوک: بنظرت زیاد اذیتش نکردیم
تهیونگ: حقشه اون نباید با اون پسره وارد رابطه میشد
کوک: منطقی
ویو لیا
آروم پام و جابه جا کردم که باعث درد شدیدی تو بدنم شد و این درد باعث شد خیلی آروم جیغ بزنم
کوک: صدای لیا نبود
تهیونگ: نمیدونم
اونا امدن سمت دستشویی شروع کردن به در زدن
کوک: درو باز کن
تهیونگ : در و باز نکنی خودمون میایم تو
که بله وحشیا درو شکوندن و امدن تو و با لیاییی به دیوار تکیه داده بود و چشاش از اشک قرمز شده بود و با دست و پاهای کبودش مواجه شدن
کوک همون لحظه میره لیارو بغل میکنه و میبرتش بیرون
..........
امیدوارم خوشتون بیاد🦋💎🔹️
۴.۱k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.