پارت ۱
تیهیونگ ویو:
رفتم دنبال ا/ت که ببرمش خونه خیلی دلم براش میسوزه چون هم حاملست(۴روزه)هم شبا پیشش نیستم باید برم قصر که مردم شک نکنن اگه بفهمن حتما میخوان بهش اسیب برسونن
رفتم دنبالش دیدم امد خیلی خوشحال سوار شد
ا/ت:سلام چاگیا
تهیونگ:سلام بیبی؛نینی چطوره؟
ا/ت:عالی!!!!!!!!
تهیونگ:خیلی خوشحالی چیزی شده؟
ا/ت:چرا نباید خوشحال باشم وقتی با پادشاهم!
تهیونگ:چی؟!!!!!
*یعنی ممکنه فهمیده باشه؟؟
(هر موقع این رو میزارم * یعنی توی ذهنش داره حرف میزنه)
ا/ت:خوب تو پادشاه قلب منی دیگه!!!(کیوت)
تهیونگ:اهان!!!!(خنده)
داشتم رانندگی میکردم که ا/ت گفت
ا/ت:من حوص کردم
تهیونگ:چی حوص کردی فدات شم؟(خدانکنه)
ا/ت:بستی نسکافه ای
تهیونگ:باشه عشقم الان براتون میگیرم
ا/ت:براتون؟
تهیونگ اشاره کرد به دل ا/ت
ا/ت:اهان!
خریدم براش و رفتیم خونه مشترکمون
کلی باهم وقت گذراندیم(یاه یاه یاه)
شب شد(ساعت۱۰) داشتم اماده میشدم که برگردم قصر ولی صدای گریه شنیدم
تهیونگ:ا/ت چی شده؟(نگٰران)
ا/ت:نمیشه نری؟
تهیونگ:ا/ت هرشب داری همین کارو میکنی
ا/ت:خوب دلم برات تنگ میشه!(کیوت)
تهیونگ:میدونم عشقم منم دلم برات تنگ میشه
ا/ت:هق نرو هق(گریه)
تهیونگ:نمیشه عزیزم(جدی)
ا/ت:اگه بری همش گریه میکنما(کیوت)
تهیونگ: ععع ....اون وقت منم بلدم چیکارت کنم
تهیونگ ا/ت رو برداشت بردش روی تخت و قلقلکش داد
ا/ت:نکن....تروخدا نکن(خنده شدید)
تهیونگ همین طوری که قلقلکش میداد گفت
تهیونگ:بگو گریه نمیکنم
ا/ت:گریه نمیکنم قول میدم(داد و خنده)
تهیونگ ولش کرد از هم خدافظی کردن و تهیونگ رفت قصر
ا/ت خوابید
داشت میرفت سمت تاقش که..........
اسلاید۲:فرم مدرسه ا/ت
رفتم دنبال ا/ت که ببرمش خونه خیلی دلم براش میسوزه چون هم حاملست(۴روزه)هم شبا پیشش نیستم باید برم قصر که مردم شک نکنن اگه بفهمن حتما میخوان بهش اسیب برسونن
رفتم دنبالش دیدم امد خیلی خوشحال سوار شد
ا/ت:سلام چاگیا
تهیونگ:سلام بیبی؛نینی چطوره؟
ا/ت:عالی!!!!!!!!
تهیونگ:خیلی خوشحالی چیزی شده؟
ا/ت:چرا نباید خوشحال باشم وقتی با پادشاهم!
تهیونگ:چی؟!!!!!
*یعنی ممکنه فهمیده باشه؟؟
(هر موقع این رو میزارم * یعنی توی ذهنش داره حرف میزنه)
ا/ت:خوب تو پادشاه قلب منی دیگه!!!(کیوت)
تهیونگ:اهان!!!!(خنده)
داشتم رانندگی میکردم که ا/ت گفت
ا/ت:من حوص کردم
تهیونگ:چی حوص کردی فدات شم؟(خدانکنه)
ا/ت:بستی نسکافه ای
تهیونگ:باشه عشقم الان براتون میگیرم
ا/ت:براتون؟
تهیونگ اشاره کرد به دل ا/ت
ا/ت:اهان!
خریدم براش و رفتیم خونه مشترکمون
کلی باهم وقت گذراندیم(یاه یاه یاه)
شب شد(ساعت۱۰) داشتم اماده میشدم که برگردم قصر ولی صدای گریه شنیدم
تهیونگ:ا/ت چی شده؟(نگٰران)
ا/ت:نمیشه نری؟
تهیونگ:ا/ت هرشب داری همین کارو میکنی
ا/ت:خوب دلم برات تنگ میشه!(کیوت)
تهیونگ:میدونم عشقم منم دلم برات تنگ میشه
ا/ت:هق نرو هق(گریه)
تهیونگ:نمیشه عزیزم(جدی)
ا/ت:اگه بری همش گریه میکنما(کیوت)
تهیونگ: ععع ....اون وقت منم بلدم چیکارت کنم
تهیونگ ا/ت رو برداشت بردش روی تخت و قلقلکش داد
ا/ت:نکن....تروخدا نکن(خنده شدید)
تهیونگ همین طوری که قلقلکش میداد گفت
تهیونگ:بگو گریه نمیکنم
ا/ت:گریه نمیکنم قول میدم(داد و خنده)
تهیونگ ولش کرد از هم خدافظی کردن و تهیونگ رفت قصر
ا/ت خوابید
داشت میرفت سمت تاقش که..........
اسلاید۲:فرم مدرسه ا/ت
۷.۷k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.