همه مثل هم 👥

همه مثل هم 👥
پارت 17
ویو ادمین :
ولی این اتفاق نباید میافتاد نامجون داشت به لونا خیانت میکرد لونا بی حرکت وایساده بود اما لینا یه دستی به شونش زد و گفت
+تو میتونی
÷من رفتم
و لونا رفت و کودهای دختره رو از ریشه کند حرکات تکواندو روش انجام داد و تفنگ رو در اورد وقتی تفنگ رو در اورد لینا گفت
+نه الان وقتش نیست
اما لونا بدون اینکه به موقعیت توجه کنه یه تیر که نه بلکه پنچ تا تیر حرومش کرد نامجون هم که تا الان بدون هیچ حرمکتی ایستاده بود شروع کرد به حرف زدن و گفت
&اولا این چه کاری بود کردی چطوری انقدر راحت جون یه نفر رو گرفتی دومن چرا اونو کشتی سومن تو کی هستی ؟
لونا که تازه متوجه موقعیت شده بود با نگرانی اینکه نامجون بفهمه گفت
÷اولا به توچه دومن به توچه سومن به توچه
&به همه چه من شوهرتم
÷اره شوهری که خیانت میکنه از همون موقع که اون دختر جواب تلفن رو داد من تورو دیگه شوهر خودم حساب نکردم
لونا به بادیگارد شخصیش زنگ زد و گفت
÷یه جنازه اینجاست زود بیا جمعش کن
👦چشم خانم
................................................ ببخشید من پنشنبه هفته پیش اینترنت نداشتم پس برای جبران این پنجشنبه دو بارت میزارم