قسنگ ترین اشتباه من 🙃🖤 پارت 4
وای حالممم بدههه ساعت 3 شب ع هنوز یاااا وای چی کار کنم گشنمه اممم بزار حاضر شم برم از سوپری یه چیزای بخرم
م.ا.ت : اما هیجون اون پسر دیونست یاد رفته اون میخواست ا.ت رو بکشه
پ.ا.ت : بس کن هلن اون مجازت کارش رو کشیده
م. ا.ت : نمیتونم بس کنم اون پسر باید میرفت زندان
پ. ا.ت : هلن اون پسر پدرش رو از دست داده دوست قدیمی من همسر دوست قدیمیت بعدشم جون کوک قسم خورده به ا.ت کاری نداشته باشه اگر کار اشتباهی کنه ما ازش شکایت میکنم ولی هلن ما باید برم مراسم ختم
م. ا.ت : هیییییی.... باش ولی ا.ت نمیاد
قضیه چیه چرا مامان انقدر ناراحته چرا نمیره ؟ ولش من میرم خوراکی بخرممم
(چند مین بعد )
ا.ت : سلام
فروشنده : خوش اومدید
ام بیار پفک ، چیپس و ... وای شیر موز اخ جون بزار
کوک : این مال منه
ا.ت : ک..وک اینجا چی کار میکنی
کوک : نمیدوستم باید از شما و خانواده گرامی اجازه بگیرم برای اومدن به سوپری جلو خونم راستی لباستم خیلی مسخره است حداقل زیپ اون سوشیرت رو بکش این موقع شب این چه لباسه البته به من ربطی نداره ولش ( لباس ا.ت اسلاید دو )
ا.ت : چی... خو..نت
کوک : ا.ت لکنت گرفتی ؟ ( با نگرانی )
ا.ت : نه بابا چه لکنتی
کوک : از من میترسی ؟
ا.ت :......
کوک : باشه
ا.ت : هی اون برا منه
کوک : نه کی گفته یدونه دیگه بردار
ا.ت : اون اخریشه
کوک : خوب من چی کار کنم
ا.ت : کجا میری
کوک : حصله جواب پس دادن به مامان و بابات رو ندارم
ا.ت : چی ؟
ا.ت : وایسا ، ع رفت
فروشنده : خانم خریدتون تموم شده ؟
ا.ت : اره میگم شیر موز ندارید ؟
فروشنده : تو انبار داریم چند لحظه صبر کنید
ا.ت : باشه
(برگشتن به خونه )
ا.ت : مامانننننن بابااااااا ( با داد )
ادامه داره...
م.ا.ت : اما هیجون اون پسر دیونست یاد رفته اون میخواست ا.ت رو بکشه
پ.ا.ت : بس کن هلن اون مجازت کارش رو کشیده
م. ا.ت : نمیتونم بس کنم اون پسر باید میرفت زندان
پ. ا.ت : هلن اون پسر پدرش رو از دست داده دوست قدیمی من همسر دوست قدیمیت بعدشم جون کوک قسم خورده به ا.ت کاری نداشته باشه اگر کار اشتباهی کنه ما ازش شکایت میکنم ولی هلن ما باید برم مراسم ختم
م. ا.ت : هیییییی.... باش ولی ا.ت نمیاد
قضیه چیه چرا مامان انقدر ناراحته چرا نمیره ؟ ولش من میرم خوراکی بخرممم
(چند مین بعد )
ا.ت : سلام
فروشنده : خوش اومدید
ام بیار پفک ، چیپس و ... وای شیر موز اخ جون بزار
کوک : این مال منه
ا.ت : ک..وک اینجا چی کار میکنی
کوک : نمیدوستم باید از شما و خانواده گرامی اجازه بگیرم برای اومدن به سوپری جلو خونم راستی لباستم خیلی مسخره است حداقل زیپ اون سوشیرت رو بکش این موقع شب این چه لباسه البته به من ربطی نداره ولش ( لباس ا.ت اسلاید دو )
ا.ت : چی... خو..نت
کوک : ا.ت لکنت گرفتی ؟ ( با نگرانی )
ا.ت : نه بابا چه لکنتی
کوک : از من میترسی ؟
ا.ت :......
کوک : باشه
ا.ت : هی اون برا منه
کوک : نه کی گفته یدونه دیگه بردار
ا.ت : اون اخریشه
کوک : خوب من چی کار کنم
ا.ت : کجا میری
کوک : حصله جواب پس دادن به مامان و بابات رو ندارم
ا.ت : چی ؟
ا.ت : وایسا ، ع رفت
فروشنده : خانم خریدتون تموم شده ؟
ا.ت : اره میگم شیر موز ندارید ؟
فروشنده : تو انبار داریم چند لحظه صبر کنید
ا.ت : باشه
(برگشتن به خونه )
ا.ت : مامانننننن بابااااااا ( با داد )
ادامه داره...
۵.۰k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.