عشق روانی 1 / TMNT
از زندگیم خسته شدم ولی فکر کنم یکمم راضیم
مادرم وقتی به دنیا اومد مرد منم وقتی ۵ سالم شد پدرم فکر میکرد که همش تقصیر منه که مادرم مرد اون منو گذاشت پیش مامان بزرگ و رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت من خیلی ضعیفم آدمای قلدر همیشه اذیتم میکردن ولی من حتی روم نمیشد توی چشمهای اونها نگاه کنم همیشه میترسیدم ولی تا حالا کسی کتکم نزده بود و فقط پول ازم میگرفتن و میرفتن!
خانوادم یک دروغگوی کثیف بودن به خاطر همین دلم نمیخواست پیش اونها باشم بعد از کلی اصرار مامان بزرگ با پول بازنشستگیش یک خانه حیاتدار کوچولو واسم خرید و من از اون به بعد در تنهایی لذت بودم زندگی واسم یک بهشت بود و از صبح تا شب کار میکردم کارم را دوست داشتم چون در کافه کار میکنم بهم خوش میگذرد.
ولی.....
بعد از یک هفته مامان بزرگ سکته قلبی کرد و مرد راستش انقدر گریه کرده بودم زیاد گریه کردم خالی نمیشد دلم ای کاش نمیرفت ولی فقط خوشحال بود و همیشه لبخند میزد پس منم به مامان بزرگ قول دادم که همیشه خوشحال و مهربون باشم.
مدتها گذشت و به بهار نزدیک شد من فردا تولدم بود و قرار شد ۱۴ ساله بشم
فردا شب.
علامت لانگا +
ویو لانگا
+ هوووف کار خیلی خوب بود برم کیک بگیرم برای تولد ای جااان!!!
داشتم از خیابانها میرفتم که سه تا پسر یقه لباسم رو گرفتم و منو بردن سمت کوچه تنگ و تاریک انگار حیوون (عکس بالا👆🏻) منم از شدت ترس گریم گرفته بود
منو کوبیدن رو دیوار یکیشون که به نظر رئیس بود یعنی موش گفت
موش: به به عجب دختر خوشگلی!!!
ماهی سبز پرنگ: فکر کنم قراره خوش بگذره!
مجود سبز کم رنگ با مو های سیاه: قراره باهاش بازی کنیم! نیشخند*
من ترسیده بودم میخواستن با طناب منو ببندن و ببرند از ترس با مشت زدن تو صورت اون موشه اون هم عصبانی شد که میخواست با مشت بزنه به صورتم که.......
از زبان نویسنده
یک آدم جسه اندازه غول زد تو صورت اون موش لانگا نمیتونست بفهمه آدمه یا یه چیز دیگه چون هم ترسیده بود هم اون تو تاریکی بود.
سه نفر دیگه هم پشت اون آدم گنده بود که اون دو نفر آدم قلدر رو شَتَک کردن...
لانگا یک نفس عمیق کشید و از چهارتاییشون تشکر کرد که یهو وقتی اومدن از سایه بیرون یکم ترسید ولی لانگو گفت
+ اشکالی نداره من نمیترسم لاک پشتهای جوون
ولی یهو قبل از این که لانگا بفهمه چیشده لاک پشت که نقاب نارنجی داشت با زنجیر دور لانگا پیچید و محکم گرفتش و چسب را گذاشت رو دهنش.
.
.
.
.
بای
مادرم وقتی به دنیا اومد مرد منم وقتی ۵ سالم شد پدرم فکر میکرد که همش تقصیر منه که مادرم مرد اون منو گذاشت پیش مامان بزرگ و رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت من خیلی ضعیفم آدمای قلدر همیشه اذیتم میکردن ولی من حتی روم نمیشد توی چشمهای اونها نگاه کنم همیشه میترسیدم ولی تا حالا کسی کتکم نزده بود و فقط پول ازم میگرفتن و میرفتن!
خانوادم یک دروغگوی کثیف بودن به خاطر همین دلم نمیخواست پیش اونها باشم بعد از کلی اصرار مامان بزرگ با پول بازنشستگیش یک خانه حیاتدار کوچولو واسم خرید و من از اون به بعد در تنهایی لذت بودم زندگی واسم یک بهشت بود و از صبح تا شب کار میکردم کارم را دوست داشتم چون در کافه کار میکنم بهم خوش میگذرد.
ولی.....
بعد از یک هفته مامان بزرگ سکته قلبی کرد و مرد راستش انقدر گریه کرده بودم زیاد گریه کردم خالی نمیشد دلم ای کاش نمیرفت ولی فقط خوشحال بود و همیشه لبخند میزد پس منم به مامان بزرگ قول دادم که همیشه خوشحال و مهربون باشم.
مدتها گذشت و به بهار نزدیک شد من فردا تولدم بود و قرار شد ۱۴ ساله بشم
فردا شب.
علامت لانگا +
ویو لانگا
+ هوووف کار خیلی خوب بود برم کیک بگیرم برای تولد ای جااان!!!
داشتم از خیابانها میرفتم که سه تا پسر یقه لباسم رو گرفتم و منو بردن سمت کوچه تنگ و تاریک انگار حیوون (عکس بالا👆🏻) منم از شدت ترس گریم گرفته بود
منو کوبیدن رو دیوار یکیشون که به نظر رئیس بود یعنی موش گفت
موش: به به عجب دختر خوشگلی!!!
ماهی سبز پرنگ: فکر کنم قراره خوش بگذره!
مجود سبز کم رنگ با مو های سیاه: قراره باهاش بازی کنیم! نیشخند*
من ترسیده بودم میخواستن با طناب منو ببندن و ببرند از ترس با مشت زدن تو صورت اون موشه اون هم عصبانی شد که میخواست با مشت بزنه به صورتم که.......
از زبان نویسنده
یک آدم جسه اندازه غول زد تو صورت اون موش لانگا نمیتونست بفهمه آدمه یا یه چیز دیگه چون هم ترسیده بود هم اون تو تاریکی بود.
سه نفر دیگه هم پشت اون آدم گنده بود که اون دو نفر آدم قلدر رو شَتَک کردن...
لانگا یک نفس عمیق کشید و از چهارتاییشون تشکر کرد که یهو وقتی اومدن از سایه بیرون یکم ترسید ولی لانگو گفت
+ اشکالی نداره من نمیترسم لاک پشتهای جوون
ولی یهو قبل از این که لانگا بفهمه چیشده لاک پشت که نقاب نارنجی داشت با زنجیر دور لانگا پیچید و محکم گرفتش و چسب را گذاشت رو دهنش.
.
.
.
.
بای
۱.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.