پارت ...۱۹
مین جو به سمتش دوید سری رو به روی تهیونگ ایستاد نفسی هرسی کشید ...
تهیچن با احساس لخت بودنش نگاهی به خودش کرد که شلواری تنش نبود ... که صدای قهه میم جو. بلند شد نگاهی بهش کرد پس اون این کارو کرده ...
تهیونگ:خودم میکشمت وایستااااااا
مین جو سری پا به فرار گذاشت و مامانش رو صدا میکرد
پرش زمانی با حال)با یاد آوری خاطرات قدیمی طوری که اختیارم دست خودم نباشه خندیدم با صدای خنده بلندم همه داشتن به من نگاه
میکردن ... خب چیه آدم که نکشتم یا بلایی که سر تهیوتگ بدبخت آوردم خندیدم ...
با پارک نگاه کردم که خیلی خیلی پکر داشت نگاه میکرد ...
استاد پارک :مین جو خانم چیزی شده بگو تا ماهم فیض ببریم ...
نه استاد یاد یه چیزی افتادم معذرت میخوام ...
سعی کردم که دیگه بیخیال بشم ولی مگه میشد دوباره قرارع این پسره بداخلاق رو ببینم اصن محبت کردن به دیگران بلد نیست فقط فقط بلده خودشو خوب جلوه بده منو بد ولی کار همیشه ی آقاس ... بیخیال سعی کردم که بیخیال بشم ...
بعد از اتمام کلاس ها نگاهی به ساعت کردم ساعت ۲بود پس سری از دانشگاه آمدم بیرون امروز کلاس زیاد نداشتیم البته فقط روز های فرد و این خیلی عالیه بیخیال منتظر یه تاکسی شدم ... نگاهی به خیابان های سعول انداختم واقعن هواش طبیعتی که داره خیلی لذت بخشه اینطوری که منو وادار میکنه همیشه بشینم این منظره خیلی قشنگ رو تماشا کنم ... بعد از اینکه رسیدم فرودگاه گوشیمو از تو جیب شلوارم در آوردم نگاهی بهش کردم ساعت ۲:۴۵دقیقه بود ... پس تا موقعی که بیاد روی صندلی نشستم واقعن عجب هوای خوبی باد نسیم خنکی می وزه
تهیچن با احساس لخت بودنش نگاهی به خودش کرد که شلواری تنش نبود ... که صدای قهه میم جو. بلند شد نگاهی بهش کرد پس اون این کارو کرده ...
تهیونگ:خودم میکشمت وایستااااااا
مین جو سری پا به فرار گذاشت و مامانش رو صدا میکرد
پرش زمانی با حال)با یاد آوری خاطرات قدیمی طوری که اختیارم دست خودم نباشه خندیدم با صدای خنده بلندم همه داشتن به من نگاه
میکردن ... خب چیه آدم که نکشتم یا بلایی که سر تهیوتگ بدبخت آوردم خندیدم ...
با پارک نگاه کردم که خیلی خیلی پکر داشت نگاه میکرد ...
استاد پارک :مین جو خانم چیزی شده بگو تا ماهم فیض ببریم ...
نه استاد یاد یه چیزی افتادم معذرت میخوام ...
سعی کردم که دیگه بیخیال بشم ولی مگه میشد دوباره قرارع این پسره بداخلاق رو ببینم اصن محبت کردن به دیگران بلد نیست فقط فقط بلده خودشو خوب جلوه بده منو بد ولی کار همیشه ی آقاس ... بیخیال سعی کردم که بیخیال بشم ...
بعد از اتمام کلاس ها نگاهی به ساعت کردم ساعت ۲بود پس سری از دانشگاه آمدم بیرون امروز کلاس زیاد نداشتیم البته فقط روز های فرد و این خیلی عالیه بیخیال منتظر یه تاکسی شدم ... نگاهی به خیابان های سعول انداختم واقعن هواش طبیعتی که داره خیلی لذت بخشه اینطوری که منو وادار میکنه همیشه بشینم این منظره خیلی قشنگ رو تماشا کنم ... بعد از اینکه رسیدم فرودگاه گوشیمو از تو جیب شلوارم در آوردم نگاهی بهش کردم ساعت ۲:۴۵دقیقه بود ... پس تا موقعی که بیاد روی صندلی نشستم واقعن عجب هوای خوبی باد نسیم خنکی می وزه
۲۰.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.