ماجرای عشق حضرت ایوب
ماجرای عشق حضرت ایوب
ماجرای حضرت ایوب رو یادتونه
که عاشق خدا بود
یه روز حضرت جبرئیل امین
بر کوهی ایستاد و عاشقانه صدای خدا زد
حضرت ایوب به او فرمود
تو کیستی که عاشقانه با معبود من سخن میگویی؟
اگر یک بار دیگر معبودم را بخوانی
نیمی از دارایی ام را به تو میدهم
حضرت جبرئیل دوباره نجوایی با خدا کرد
اشک شوق بر چشمان حضرت ایوب نشست
و فرمود اگر یکبار دیگر هم بخوانی او را
تمامی دارایی ام را به تو میدهم
و جبرئیل امین پروردگار خویش را خواند
اشک شوق بر چشمان حضرت ایوب نقش بست
و از شدت شوق بی هوش شد.
جبرئیل به نزد پروردگار رفت
و خداوند به او فرمود:
مطمئن شدی که او چقدر صادقانه مرا دوست دارد
که حتی از شنیدن نجوای با من واله میشود!!!
آهای انسان
تو برای عشق ات چه میکنی؟
اصلا انتخابش کرده ای؟
زمینی است و فانی؟
یا آسمانی و باقی؟
ای انسان قدری بیاندیش ...
ماجرای حضرت ایوب رو یادتونه
که عاشق خدا بود
یه روز حضرت جبرئیل امین
بر کوهی ایستاد و عاشقانه صدای خدا زد
حضرت ایوب به او فرمود
تو کیستی که عاشقانه با معبود من سخن میگویی؟
اگر یک بار دیگر معبودم را بخوانی
نیمی از دارایی ام را به تو میدهم
حضرت جبرئیل دوباره نجوایی با خدا کرد
اشک شوق بر چشمان حضرت ایوب نشست
و فرمود اگر یکبار دیگر هم بخوانی او را
تمامی دارایی ام را به تو میدهم
و جبرئیل امین پروردگار خویش را خواند
اشک شوق بر چشمان حضرت ایوب نقش بست
و از شدت شوق بی هوش شد.
جبرئیل به نزد پروردگار رفت
و خداوند به او فرمود:
مطمئن شدی که او چقدر صادقانه مرا دوست دارد
که حتی از شنیدن نجوای با من واله میشود!!!
آهای انسان
تو برای عشق ات چه میکنی؟
اصلا انتخابش کرده ای؟
زمینی است و فانی؟
یا آسمانی و باقی؟
ای انسان قدری بیاندیش ...
۵۰۱
۲۳ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.