ف۱ پارت ۱۷
ف۱ پارت ۱۷
یونا ناخوداگاه لبخندی زد جیهوپ که از خوندن نامه متوجه خط جیمین شده بود لبخند غمناکی زد دلش براشون تنگ شده بود ...
+ به نظر باید بریم جای دیگه اونا زیر نظر دارنمون
+ اونا ادمای بدین
جیهوپ رو به لیلی کرد که این سوال رو ازش کرده بود
ـ نه اونا.... فق کارایی کردن که یونا دیگه دوسشون نداره
+ چرا بهشون دوباره فرست نمیده
+ چون شکستنم ...لیلی کسی که شکسته پیش کسی برنمیگرده که شکوندنش
یونا نامه روبست و توی فکر فرو رفت
+ اگه زیر نظر داریم باید بریم جای دیگه درسته ؟
+ هرجا بریم پیدامون میکنن .... ولی نه اگه نقشه داشته باشیم یونا اینو با پوزخند گفت ........
دو دختر سوار موتورهاشون شدن و با لبخند به همدیگه کلاه کاسکتشون رو روی سرشون گذاشتن و به سرعت شروع به حرکت کردن لئو که دیده بود خبری از گروه یونا نمیشه تصمیم گرفت که برگرده به عمارت اما با دیدن موتور یونا و بعد موتور آرورا بعد از تماسی که با جیمین گرفت دنبال موتور راه افتاد بدون اینکه بدونه تمام این کار یه تله ست
_چی شده لئو چرا باید به من زنگ بزنی
_قربان خانم یونا و خانم آرورا به سرعت با موتورهاشون حرکت کردن پشت سرشون راه افتادم
_خوبه ادامه بده باید بفهمیم که کدوم سمتی دارن میرن به احتمال زیاد به خاطر پاکتی که براشون فرستادمه حتماً میخوان تو رو پیدا کنن سعی کن حواست باشه
........
ادوارد ماشین رو آماده میکنه و همراه با انیس ،جیهوب و لیلی به سمت زیرزمین قدیمی حرکت میکنه جایی که یونا ازش خاطرات خوبی نداره اما چاره دیگهای نداشتن
.....
در سوی دیگه جیمین دلهره عجیبی داشت انگار که میدونست یونا نقشه دیگهای داره پس تصمیم گرفت از یه نفر که اصلاً دلش نمیخواست کمک کوچولویی بگیره ولی قبل از اینکه این کارو بکنه به لئو گفت که دست از سر موتورها برداره و برگرده سمت خونه و راه دیگهای رو بره
.
.
بعد قطع کردن تماس لئو تصمیم گرفت که با جونگ کوک تماس بگیره چون اون تنها کسی بود که فعلاً طبق اطلاعاتش بیرون بود به یونگی هم به خاطر اتفاق شب پیش هیچی نمیتونست بگه
......
یونا ناخوداگاه لبخندی زد جیهوپ که از خوندن نامه متوجه خط جیمین شده بود لبخند غمناکی زد دلش براشون تنگ شده بود ...
+ به نظر باید بریم جای دیگه اونا زیر نظر دارنمون
+ اونا ادمای بدین
جیهوپ رو به لیلی کرد که این سوال رو ازش کرده بود
ـ نه اونا.... فق کارایی کردن که یونا دیگه دوسشون نداره
+ چرا بهشون دوباره فرست نمیده
+ چون شکستنم ...لیلی کسی که شکسته پیش کسی برنمیگرده که شکوندنش
یونا نامه روبست و توی فکر فرو رفت
+ اگه زیر نظر داریم باید بریم جای دیگه درسته ؟
+ هرجا بریم پیدامون میکنن .... ولی نه اگه نقشه داشته باشیم یونا اینو با پوزخند گفت ........
دو دختر سوار موتورهاشون شدن و با لبخند به همدیگه کلاه کاسکتشون رو روی سرشون گذاشتن و به سرعت شروع به حرکت کردن لئو که دیده بود خبری از گروه یونا نمیشه تصمیم گرفت که برگرده به عمارت اما با دیدن موتور یونا و بعد موتور آرورا بعد از تماسی که با جیمین گرفت دنبال موتور راه افتاد بدون اینکه بدونه تمام این کار یه تله ست
_چی شده لئو چرا باید به من زنگ بزنی
_قربان خانم یونا و خانم آرورا به سرعت با موتورهاشون حرکت کردن پشت سرشون راه افتادم
_خوبه ادامه بده باید بفهمیم که کدوم سمتی دارن میرن به احتمال زیاد به خاطر پاکتی که براشون فرستادمه حتماً میخوان تو رو پیدا کنن سعی کن حواست باشه
........
ادوارد ماشین رو آماده میکنه و همراه با انیس ،جیهوب و لیلی به سمت زیرزمین قدیمی حرکت میکنه جایی که یونا ازش خاطرات خوبی نداره اما چاره دیگهای نداشتن
.....
در سوی دیگه جیمین دلهره عجیبی داشت انگار که میدونست یونا نقشه دیگهای داره پس تصمیم گرفت از یه نفر که اصلاً دلش نمیخواست کمک کوچولویی بگیره ولی قبل از اینکه این کارو بکنه به لئو گفت که دست از سر موتورها برداره و برگرده سمت خونه و راه دیگهای رو بره
.
.
بعد قطع کردن تماس لئو تصمیم گرفت که با جونگ کوک تماس بگیره چون اون تنها کسی بود که فعلاً طبق اطلاعاتش بیرون بود به یونگی هم به خاطر اتفاق شب پیش هیچی نمیتونست بگه
......
۳.۵k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.