مافیای سفید p2
لپام سرخ شد.
_ام... ت... ب...
و برگشتم و خواستم فرار کنم که مچ دستمو گرفت
/ اسم منو از کجا میدونی... (با جدیت)
فرار کردم و رفتم خونه
(رسیدن)
(درو میکوبه موقع باز کردن)
+ هوی حیون
_ گوجو.... من... دست...
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم افتادم زمین و چشمام تار میدید تا کم کم همه چی سیاه شد...
+ا/ت خوبی؟؟؟؟
_ آ... آره
+ حالا بگو چه مرگت بود
_ چیزه راستش (داستانو گفت)
+ چییییی.؟؟؟؟ گوجوووووووو؟ چرا انقد خر شانسی کثافت
_ آقا ینی دارم جر میخورممم گوجو دستمو گرفتتتتتت
+ خیلی بیشوری باید منم با خودت میبردی
_ میدونستمم نمیبردمت😅
_ ولی (از خنده لبش رو به ناراحت شد) چرا من انقد احمقم
(سرشو لای پاهاش جا داد)
_ ایکاش حداقل یکم باهاش حرف میزدم(گریه بی صدا)
+ دقیقا خیلی خری (پریا یه کمکی یه دلداری ای چیزی 😐🤌🏻)
در همون حال یه لگد بهش زدم
پاشدم اشکامو پاک کردم
_من میرم بیرون
+ چییی نه منم باهات میام یهو دوباره گوجو رو ببینی
_ گمشو
و درو کوبیدم
داشتم راه میرفتم و گریه میکردم که با دستمال جلوی دهنمو گرفتن...
_ام... ت... ب...
و برگشتم و خواستم فرار کنم که مچ دستمو گرفت
/ اسم منو از کجا میدونی... (با جدیت)
فرار کردم و رفتم خونه
(رسیدن)
(درو میکوبه موقع باز کردن)
+ هوی حیون
_ گوجو.... من... دست...
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم افتادم زمین و چشمام تار میدید تا کم کم همه چی سیاه شد...
+ا/ت خوبی؟؟؟؟
_ آ... آره
+ حالا بگو چه مرگت بود
_ چیزه راستش (داستانو گفت)
+ چییییی.؟؟؟؟ گوجوووووووو؟ چرا انقد خر شانسی کثافت
_ آقا ینی دارم جر میخورممم گوجو دستمو گرفتتتتتت
+ خیلی بیشوری باید منم با خودت میبردی
_ میدونستمم نمیبردمت😅
_ ولی (از خنده لبش رو به ناراحت شد) چرا من انقد احمقم
(سرشو لای پاهاش جا داد)
_ ایکاش حداقل یکم باهاش حرف میزدم(گریه بی صدا)
+ دقیقا خیلی خری (پریا یه کمکی یه دلداری ای چیزی 😐🤌🏻)
در همون حال یه لگد بهش زدم
پاشدم اشکامو پاک کردم
_من میرم بیرون
+ چییی نه منم باهات میام یهو دوباره گوجو رو ببینی
_ گمشو
و درو کوبیدم
داشتم راه میرفتم و گریه میکردم که با دستمال جلوی دهنمو گرفتن...
۳.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.