ꜱᴀᴅɪᴍ
ᴘᴀʀᴛ:ꜰᴏᴜʀ
یونگ: نقشه ات چیه؟
جونگکوک: ذره ذره نابودش میکنیم نمیزارم مال کسی بشه
بونگ: اما ات صدمه میبینه باز توی حالت خودتت نیستی
جونگکوک: اینو دیدم بهترم شدم (باپوزخند)
یونگ: الان میریم ویلا فردا صبح میریم دم خونشون
جونگکوک: نه همین امشب میریم در خونشون
[ویو ات]
پنجره ها رو قفل کردم در هم قفل کردم که در زده شد
بورام: منم بورام درو باز کن
درو باز کردم
ات: بورام یه چیزی بهت بگم
بورام: منم راستش رو بخوای جونگکوک رو توی کلوپ دیدم خواستم بهت بگم ولی پیدات نکردم
ات: اون منو دید منو میکشه
بورام: ات چیزیت نمیشه چراغارو خاموش کن زنگ بزنیم به پلیس
ات: آره آره زنگ بزن
(چند مین بعد)
بورام: دو دقیقه دیگه اینجان نگران نباش
صدا در اومد بورام در باز کرد
پلیس: سلام خانم چه مشکلی پیش اومده؟
بورام: یه مرتیکه عوضی قصد داره اذیتمون کنه
پلیس: ما دور اطراف خونه رو میگردیم اگه دوباره مشکلی چیز مشکوکی دید باهامون تماس بگیرید
اینو گفت رفت
ات: دیدی بورام فایده ای نداره
بورام: باشه باشه بیا برو اتاقت یکم بخواب من حواسم هست تو برو
ات: باشه (با صدای لرزون)
[ویو بورام]
ات رفت خوابید ساعت ۲ بود فک نکنم خبری از جونگکوک باشه دیگه رفتم تو اتاق دراز کشیدم
[ویو ات]
چشمامو باز کردم دیدم بغلم بورامه گرفته خوابیده یواش از تخت پاشدم گلوم خشک شده بودرفتم اشپزخونه که متوجه شدم
جونگکوک: پیدات کردم
رفتم عقب چراغو روشن کردم
ات: جونگ... جونگکوک (بالکنت)
جونگکوک: از دیدنم خوشحال نشدی بیبی گرل
یه دور بر خونه نگاه کردم همه جا پر از آدمای جونگکوک بودن
ات: اینجا چیکار میکنی
چونم بدون دلیل به لرزیدن کرد
داشت میومد نزدیکم که خوردم به دیوار دقیقا روبه روم بود سرمو بردم اونور که صورتشو نزدیک گردنم کرد
جونگکوک: دلم برای عطر تنت تنگ شده بود
ات: از جونم چی میخوای
[ویو بورام]
اومم دستم رو بردم روی تخت که ات رو حس نکردم بلند شدم دیدم ات نیست چراغ های حال روشنه گوشیمو تودستم گرفتم آروم از اتاق اومدم بیرون
که ۴ تا مردای هیکلی رو دیدم که دورتادور خونه وایسادن گوشیو روشن کردم سریع زنگ زدم پلیس که یکی گوشیو از دستم گرفت
یونگ: عا عا نداریم اینکارو
بورام: هیی روانی گوشیو بده
از موهام کشید برد تو حال
یونگ: این دختره داشت زنگ میزد به پلیس که مچشو گرفتم
ات: هیی عوضی بزار اون بره
جونگکوک: بهتره تو خفه شی (باپوزخند)
یونگ: نقشه ات چیه؟
جونگکوک: ذره ذره نابودش میکنیم نمیزارم مال کسی بشه
بونگ: اما ات صدمه میبینه باز توی حالت خودتت نیستی
جونگکوک: اینو دیدم بهترم شدم (باپوزخند)
یونگ: الان میریم ویلا فردا صبح میریم دم خونشون
جونگکوک: نه همین امشب میریم در خونشون
[ویو ات]
پنجره ها رو قفل کردم در هم قفل کردم که در زده شد
بورام: منم بورام درو باز کن
درو باز کردم
ات: بورام یه چیزی بهت بگم
بورام: منم راستش رو بخوای جونگکوک رو توی کلوپ دیدم خواستم بهت بگم ولی پیدات نکردم
ات: اون منو دید منو میکشه
بورام: ات چیزیت نمیشه چراغارو خاموش کن زنگ بزنیم به پلیس
ات: آره آره زنگ بزن
(چند مین بعد)
بورام: دو دقیقه دیگه اینجان نگران نباش
صدا در اومد بورام در باز کرد
پلیس: سلام خانم چه مشکلی پیش اومده؟
بورام: یه مرتیکه عوضی قصد داره اذیتمون کنه
پلیس: ما دور اطراف خونه رو میگردیم اگه دوباره مشکلی چیز مشکوکی دید باهامون تماس بگیرید
اینو گفت رفت
ات: دیدی بورام فایده ای نداره
بورام: باشه باشه بیا برو اتاقت یکم بخواب من حواسم هست تو برو
ات: باشه (با صدای لرزون)
[ویو بورام]
ات رفت خوابید ساعت ۲ بود فک نکنم خبری از جونگکوک باشه دیگه رفتم تو اتاق دراز کشیدم
[ویو ات]
چشمامو باز کردم دیدم بغلم بورامه گرفته خوابیده یواش از تخت پاشدم گلوم خشک شده بودرفتم اشپزخونه که متوجه شدم
جونگکوک: پیدات کردم
رفتم عقب چراغو روشن کردم
ات: جونگ... جونگکوک (بالکنت)
جونگکوک: از دیدنم خوشحال نشدی بیبی گرل
یه دور بر خونه نگاه کردم همه جا پر از آدمای جونگکوک بودن
ات: اینجا چیکار میکنی
چونم بدون دلیل به لرزیدن کرد
داشت میومد نزدیکم که خوردم به دیوار دقیقا روبه روم بود سرمو بردم اونور که صورتشو نزدیک گردنم کرد
جونگکوک: دلم برای عطر تنت تنگ شده بود
ات: از جونم چی میخوای
[ویو بورام]
اومم دستم رو بردم روی تخت که ات رو حس نکردم بلند شدم دیدم ات نیست چراغ های حال روشنه گوشیمو تودستم گرفتم آروم از اتاق اومدم بیرون
که ۴ تا مردای هیکلی رو دیدم که دورتادور خونه وایسادن گوشیو روشن کردم سریع زنگ زدم پلیس که یکی گوشیو از دستم گرفت
یونگ: عا عا نداریم اینکارو
بورام: هیی روانی گوشیو بده
از موهام کشید برد تو حال
یونگ: این دختره داشت زنگ میزد به پلیس که مچشو گرفتم
ات: هیی عوضی بزار اون بره
جونگکوک: بهتره تو خفه شی (باپوزخند)
۱۹.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.