《هروز برای یک روز》
《هروز برای یک روز》
پارت (۳)
چشمام رو باز کردم.
سرم خیلی درد میکرد آروم دستمو گذاشتم روش و ماساژش دادم.
کمی چشمام رو باز و بسته کردم تا اینکه متوجه شدم اینجا اتاق من نیست.
این اتاق خیلی با اتاق من فرق داشت.
با خودم گفتم:من یعنی خوابم الان؟
یا دارم خواب میبینم؟
وای خدااااااااا
کسی در اتاق رو زد. آروم گفتم: بفرمایین تو.
کسی که در رو باز کرد رو دیدم نزدیک بود قلبم از تپش بیوفته.
+اوراراکا؟
_عاه سلام ا/ت. چیزی شده؟ چرا اینقد بهم ریخته ای؟
من تناسخ پیدا کردم؟ اونم تو دنیای انیمه ها؟
به خودم اومدم و گفتم:ب...بله.
+چی بله؟ میگم حالت خوبه؟
_ا...آره...اره حالم خوبه.
+دیروز چرا با باکوگو دعوا کردی تازه خوب شد نکشتت و فقط یک مشت بهت زد.
_چیییی؟؟؟؟دعوا؟ اونم با باکوگو؟
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوب لایک و کامنت فراموش نشه❤❤
پارت (۳)
چشمام رو باز کردم.
سرم خیلی درد میکرد آروم دستمو گذاشتم روش و ماساژش دادم.
کمی چشمام رو باز و بسته کردم تا اینکه متوجه شدم اینجا اتاق من نیست.
این اتاق خیلی با اتاق من فرق داشت.
با خودم گفتم:من یعنی خوابم الان؟
یا دارم خواب میبینم؟
وای خدااااااااا
کسی در اتاق رو زد. آروم گفتم: بفرمایین تو.
کسی که در رو باز کرد رو دیدم نزدیک بود قلبم از تپش بیوفته.
+اوراراکا؟
_عاه سلام ا/ت. چیزی شده؟ چرا اینقد بهم ریخته ای؟
من تناسخ پیدا کردم؟ اونم تو دنیای انیمه ها؟
به خودم اومدم و گفتم:ب...بله.
+چی بله؟ میگم حالت خوبه؟
_ا...آره...اره حالم خوبه.
+دیروز چرا با باکوگو دعوا کردی تازه خوب شد نکشتت و فقط یک مشت بهت زد.
_چیییی؟؟؟؟دعوا؟ اونم با باکوگو؟
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوب لایک و کامنت فراموش نشه❤❤
۳.۱k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.