پارت ۱۴
-هوف اوکیه
-بیا بریم لباس فروشیه اینجا تیشرتاش قشنگه
-اوکی بریم
-نازی نبینم دپرس باشیا انرژی داشته باش
-باشه بریم
وارد بوتیک شدیمو من رفتم سراغ تیشرتای لشش یدونه برداشتم خیلی قشنگ بود یه صاحابش اومدو گفت خانوم میتونم کمکتون کنم؟
-نه فقط قیمت این چنده؟
-قابل شمارو نداره این برای شما بی قیمته
-یه لحظه اگه میشه منو بادوستم تنها بزارین
-بله حتما
به نازنین که داشت با خنده نگام میکرد گفتم
-کیس خوبیه ها؟
-واسه سوژه خنده عالیه
-بریم تو کارش
-اوف من امادم
-ببخشيد آقا من میتونم اسم این آقای خوشتیپ رو بدونم؟
-من کیارش هستم بانو
-اوم کیارش جون میتونم به غیر از تیشرت هودی هم بردارم ؟
-اره عزیز دلم بفرما
-اوم
-فقط قبلش گوشیتو بده
-او او زود نیست؟
-برای شما زود؟
-من این دو تا تیشرت رو این ۲ تا هودی ست رو برداشتم و اینکه شمارمو بزن عشقم
-با کمال میل
از بوتیک اومدیم بیرون که نازی گفت
-حالا میفهمم چرا شماره علیو حفظ کردی😂🤣
-میبینی چه خوبه
مامانم زنگ زد و من جواب دادم که اشتباهی دستم خورد رو بلند گو
-رها 😭
-چی شده مامان جانم چرا گریه میکنی
-علی دیگه به زن علاقه ای نداره
-وا مگه چی شدهههه یعنی چیی
-خودم دیدم پیامکو تو گوشیش
-چه پیامکی
-رها دوتا مرد پیامک دادن گفتن عشق زندگیم چطوره سلام زیبای من 😭😭
-مامان آروم باش و اینکه شاید اشتباه شده با خودش حرف بزن ببین چیه ماجرا
-خیل خب باشه
-کاری نداری عزیزم؟
-نه دخترم برو خدافظ
-خدافظ
تا قط کردم من نازنین از خنده منفجر شدیم
-هوفف عجب وضعیهه
-بیا بریم لباس فروشیه اینجا تیشرتاش قشنگه
-اوکی بریم
-نازی نبینم دپرس باشیا انرژی داشته باش
-باشه بریم
وارد بوتیک شدیمو من رفتم سراغ تیشرتای لشش یدونه برداشتم خیلی قشنگ بود یه صاحابش اومدو گفت خانوم میتونم کمکتون کنم؟
-نه فقط قیمت این چنده؟
-قابل شمارو نداره این برای شما بی قیمته
-یه لحظه اگه میشه منو بادوستم تنها بزارین
-بله حتما
به نازنین که داشت با خنده نگام میکرد گفتم
-کیس خوبیه ها؟
-واسه سوژه خنده عالیه
-بریم تو کارش
-اوف من امادم
-ببخشيد آقا من میتونم اسم این آقای خوشتیپ رو بدونم؟
-من کیارش هستم بانو
-اوم کیارش جون میتونم به غیر از تیشرت هودی هم بردارم ؟
-اره عزیز دلم بفرما
-اوم
-فقط قبلش گوشیتو بده
-او او زود نیست؟
-برای شما زود؟
-من این دو تا تیشرت رو این ۲ تا هودی ست رو برداشتم و اینکه شمارمو بزن عشقم
-با کمال میل
از بوتیک اومدیم بیرون که نازی گفت
-حالا میفهمم چرا شماره علیو حفظ کردی😂🤣
-میبینی چه خوبه
مامانم زنگ زد و من جواب دادم که اشتباهی دستم خورد رو بلند گو
-رها 😭
-چی شده مامان جانم چرا گریه میکنی
-علی دیگه به زن علاقه ای نداره
-وا مگه چی شدهههه یعنی چیی
-خودم دیدم پیامکو تو گوشیش
-چه پیامکی
-رها دوتا مرد پیامک دادن گفتن عشق زندگیم چطوره سلام زیبای من 😭😭
-مامان آروم باش و اینکه شاید اشتباه شده با خودش حرف بزن ببین چیه ماجرا
-خیل خب باشه
-کاری نداری عزیزم؟
-نه دخترم برو خدافظ
-خدافظ
تا قط کردم من نازنین از خنده منفجر شدیم
-هوفف عجب وضعیهه
۱.۷k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.