«ماموریت موفق امیز »
«ماموریت موفق امیز »
ا/ت در ذهن: چی دابی.. د.. دابی دیر کرده اما چرا ، اون همیشه قبل از من یا حتی زود تر میومد یعنی چی شده نکنه اتفاقی افتا.....
که دابی اومد سر میز نگاهش به پایین بود که سرشو بالا اورد و نگاهش رو به ا/ت داد با دیدن لباسی که تن ا/ت بود یکمی خوشحال بود ولی بروز نمیداد و چشماش کمی باز شد تا ا/ت رو دید ولی ا/ت گفت: هعی دابی ماتت برده نمیخوای جلسه شروع بشه؟؟؟
دابی: ها؟.. چی... اره باید جلسه شروع بشه، خب شروع کنید
چند لحظه یه سکوت جو سنگینی بود که شیگاراکی شروع به حرف زدن کرد و ماموریتی به هر کدوم داد قرار بود به چندجا حمله کنن که شیگاراکی به ا/ت و دابی یه ماموریت داد:
شیگاراکی: شما دوتا.... برید به این ادرس و اون فرد رو زنده یا مرده بیارین و مواظب قهرمانا هم باشید اونا هرجایی میتونن باشن و درضم مواظب هم دیگه هم باشید!!!
دابی و ا/ت سریع رفتن به سمت همون ادرسی که شیگاراکی گفته بود و طبغ معمول چند قهرمان هم اونجا حضور داشتن دابی و ا/ت پشتیبان هم شدن و از هم مراقبت میکردن و در همین حال با قهرمانا میجنگیدن و چند دقیقه بعد از کمی جنگیدن قهرمان هایی که با ا/ت و دابی درگیر شدن عقب نشینی کردن شانس اوردن اونا قدرت زیادی در برابر دابی و ا/ت نداشتن ولی توی جنگی که بلاخره تموم شد دابی چند بار ا/ت رو نجات داد و دابی کمی از بدنش زخمی شد ولی ماموریت اونا موفقیت امیز بود اون فرد رو مرده پیدا کردن ولی اون فرد رو با خودشون به لیگ بردن و ماموریت اونا کامل انجام شد و دابی هم بردن به درمانگاه لیگ تبهکاران و ا/ت هم اومد و از دابی تشکر کرد و دابی فقط به صورت ا/ت نگاه میکرد
ا/ت هم یه لبخند به دابی زد و دابی هم یه لبخند محوی به ا/ت زد
ا/ت : دابی دردی نداری؟ حالت خوبه؟ چیزی نمیخوا...
دابی دست ا/ت رو گرفت و بهش گفت: نه چیزی که میخواستم همینجاس..... نه چیزی لازم ندارم
توگا: خوشحالم که سالمی دابی ا/ت خیلی نگرانت بود
ا/ت سرخ میشه و صورتشو به سمت پنجره میبره و حس لرز گرمی اونو میگیره
دابی هم خنده ریزی میکنه
ا/ت اولین بار بود که صدای خنده دابی رو میشنوه
دابی: ههههه که اینطور که ا/ت نگرانم بود خب خوشحالم که براش مهمم منم خوشحالم که سالمه
ا/ت قلبش تند تند میزد و قرمز شده بود ولی حرکتی نکرد و همونجا موند درحالی ا/ت حواسش نبود توگا یه نوشته به دابی نشون داد........
اینم ازین پارت برای پارت بعد ۲۰👍دوستون دارم عشق منید بای بای کاوایام 🤍💙💜🖤
ا/ت در ذهن: چی دابی.. د.. دابی دیر کرده اما چرا ، اون همیشه قبل از من یا حتی زود تر میومد یعنی چی شده نکنه اتفاقی افتا.....
که دابی اومد سر میز نگاهش به پایین بود که سرشو بالا اورد و نگاهش رو به ا/ت داد با دیدن لباسی که تن ا/ت بود یکمی خوشحال بود ولی بروز نمیداد و چشماش کمی باز شد تا ا/ت رو دید ولی ا/ت گفت: هعی دابی ماتت برده نمیخوای جلسه شروع بشه؟؟؟
دابی: ها؟.. چی... اره باید جلسه شروع بشه، خب شروع کنید
چند لحظه یه سکوت جو سنگینی بود که شیگاراکی شروع به حرف زدن کرد و ماموریتی به هر کدوم داد قرار بود به چندجا حمله کنن که شیگاراکی به ا/ت و دابی یه ماموریت داد:
شیگاراکی: شما دوتا.... برید به این ادرس و اون فرد رو زنده یا مرده بیارین و مواظب قهرمانا هم باشید اونا هرجایی میتونن باشن و درضم مواظب هم دیگه هم باشید!!!
دابی و ا/ت سریع رفتن به سمت همون ادرسی که شیگاراکی گفته بود و طبغ معمول چند قهرمان هم اونجا حضور داشتن دابی و ا/ت پشتیبان هم شدن و از هم مراقبت میکردن و در همین حال با قهرمانا میجنگیدن و چند دقیقه بعد از کمی جنگیدن قهرمان هایی که با ا/ت و دابی درگیر شدن عقب نشینی کردن شانس اوردن اونا قدرت زیادی در برابر دابی و ا/ت نداشتن ولی توی جنگی که بلاخره تموم شد دابی چند بار ا/ت رو نجات داد و دابی کمی از بدنش زخمی شد ولی ماموریت اونا موفقیت امیز بود اون فرد رو مرده پیدا کردن ولی اون فرد رو با خودشون به لیگ بردن و ماموریت اونا کامل انجام شد و دابی هم بردن به درمانگاه لیگ تبهکاران و ا/ت هم اومد و از دابی تشکر کرد و دابی فقط به صورت ا/ت نگاه میکرد
ا/ت هم یه لبخند به دابی زد و دابی هم یه لبخند محوی به ا/ت زد
ا/ت : دابی دردی نداری؟ حالت خوبه؟ چیزی نمیخوا...
دابی دست ا/ت رو گرفت و بهش گفت: نه چیزی که میخواستم همینجاس..... نه چیزی لازم ندارم
توگا: خوشحالم که سالمی دابی ا/ت خیلی نگرانت بود
ا/ت سرخ میشه و صورتشو به سمت پنجره میبره و حس لرز گرمی اونو میگیره
دابی هم خنده ریزی میکنه
ا/ت اولین بار بود که صدای خنده دابی رو میشنوه
دابی: ههههه که اینطور که ا/ت نگرانم بود خب خوشحالم که براش مهمم منم خوشحالم که سالمه
ا/ت قلبش تند تند میزد و قرمز شده بود ولی حرکتی نکرد و همونجا موند درحالی ا/ت حواسش نبود توگا یه نوشته به دابی نشون داد........
اینم ازین پارت برای پارت بعد ۲۰👍دوستون دارم عشق منید بای بای کاوایام 🤍💙💜🖤
۶.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.