فیک shadow of death 🐢🕸پارت¹⁴
سوهون «مخصوصا موجود ناچیزی مثل تو...
لونا « وقتی افراد سوهون ربکا رو بردن دارک وب سریع رفتم پیش جیمین و نگاهی به دستش که تیر خورده بود کردم...خیلی درد داره جیمین؟
جیمین « تو برای چی اومدی پایین هان؟؟؟ مگه نگفتم به هیچ وجه نیا پایین
سوهون « به تهیونگ کمک کردم بلند شه و خوشبختانه فقط دست جیمین تیر خورده بود و از اونجایی که چوی کوره تیرش خطا رفته بود و از کنار دست جیمین گذشته بود برای همین خطری نبود...هی دعواش نکن خیلی نگرانت بود پسره ی یه دنده
جیمین « تو ساکت باش من بعدا خدمتت میرسم...این یه چیزی گفت تو چرا عین گاو سرتو انداختی اومدی اینجا
سوهون « گفتی محموله مهمتره اما افراد خودت چون فهمیدن دموک رکب شده محموله رو برداشتن و افراد دموک رو کشتن...خب منم گفتم بیام تو رو آزاد کنم...با اومدن جیهوپ همه برگشتیم سمتش و اونم سریع رفت دست جیمین رو نگاه کرد و کمکش کرد بلند شه
جیهوپ « فعلا بیاین بریم تو...بعدشم دختر تو بچه اتو همین جوری ول میکنی میری؟
لونا « خواب بود که
نکته « جیهوپ و لونا با هم اومدن پایین اما وقتی صدای گریه یونینگ اومده بوده جیهوپ برای اینکه چوی و ربکا نفهمن بچه جیمین جنسیتش چیه و کجاست رفت اونو ساکت کنه//
جیهوپ « بعد بیدار شد...
تهیونگ « اون خرس قطبی خواب بود تموم این مدت نه؟
جیهوپ « اگه میهی رو میگی اره
تهیونگ « هعییییی...این بچه زن زندگی نمیشه
لونا « جیمین با شنیدن جمله اول جیهوپ راجب یونینگ نگاه غضبناکی بهم انداخت و سعی کردم با نگاه کردن به در و دیوار باهاش چشم تو چشم نشم...جیهوپ وسایلش رو اورد و وقتی داشت دست جیمین رو پانسمان میکرد جمع شدن صورت جیمین از درد رو حس میکردم...جیمینا میخوام قویتر شم تا تو دیگه هیچ وقت اینجوری درد نکشی...با شنیدن صدای جیمین برگای نداشتم ریخت
جیمین « گریه نکن اینقدر
لونا « آ...یا خدا مگه سرش پایین نبود؟ داری از درد میمیری بازم حواست به منه...ایششششش چرا اینقدر تیزه...
جیهوپ « پانسمان دست جیمین رو که تموم کردم بلند شدم و دستکش هام رو انداختم...خوشبختانه آسیب جدی ندیده اما باید سه روز مراعات کنه و زیاد از دستش کار نکشه...لطفا بیشتر مراقب باشید...
جیمین « ممنون هیونگ
دو ساعت بعد //
لونا « ظاهرا جیمین دردش کمتر شده بود و آروم تر شده بود...هوپی چند روز مرخصی گرفته بود تا حواسش به ما باشه و میهی هم بیدار شده بود... الان همه سر میز جلسات توی اتاق جیمین بودیم...
جیمین « الان همه شما...اعم از این قارچ سمی ( اشاره به سوهون) درگیر این ماجرا شدید
سوهون « بی ادب جای تشکرته...هیچکش اینقدر خفن ازت پاسداری نمیکرد...نچ نچ
جیمین « سکوت کن سوهون
لونا « وقتی افراد سوهون ربکا رو بردن دارک وب سریع رفتم پیش جیمین و نگاهی به دستش که تیر خورده بود کردم...خیلی درد داره جیمین؟
جیمین « تو برای چی اومدی پایین هان؟؟؟ مگه نگفتم به هیچ وجه نیا پایین
سوهون « به تهیونگ کمک کردم بلند شه و خوشبختانه فقط دست جیمین تیر خورده بود و از اونجایی که چوی کوره تیرش خطا رفته بود و از کنار دست جیمین گذشته بود برای همین خطری نبود...هی دعواش نکن خیلی نگرانت بود پسره ی یه دنده
جیمین « تو ساکت باش من بعدا خدمتت میرسم...این یه چیزی گفت تو چرا عین گاو سرتو انداختی اومدی اینجا
سوهون « گفتی محموله مهمتره اما افراد خودت چون فهمیدن دموک رکب شده محموله رو برداشتن و افراد دموک رو کشتن...خب منم گفتم بیام تو رو آزاد کنم...با اومدن جیهوپ همه برگشتیم سمتش و اونم سریع رفت دست جیمین رو نگاه کرد و کمکش کرد بلند شه
جیهوپ « فعلا بیاین بریم تو...بعدشم دختر تو بچه اتو همین جوری ول میکنی میری؟
لونا « خواب بود که
نکته « جیهوپ و لونا با هم اومدن پایین اما وقتی صدای گریه یونینگ اومده بوده جیهوپ برای اینکه چوی و ربکا نفهمن بچه جیمین جنسیتش چیه و کجاست رفت اونو ساکت کنه//
جیهوپ « بعد بیدار شد...
تهیونگ « اون خرس قطبی خواب بود تموم این مدت نه؟
جیهوپ « اگه میهی رو میگی اره
تهیونگ « هعییییی...این بچه زن زندگی نمیشه
لونا « جیمین با شنیدن جمله اول جیهوپ راجب یونینگ نگاه غضبناکی بهم انداخت و سعی کردم با نگاه کردن به در و دیوار باهاش چشم تو چشم نشم...جیهوپ وسایلش رو اورد و وقتی داشت دست جیمین رو پانسمان میکرد جمع شدن صورت جیمین از درد رو حس میکردم...جیمینا میخوام قویتر شم تا تو دیگه هیچ وقت اینجوری درد نکشی...با شنیدن صدای جیمین برگای نداشتم ریخت
جیمین « گریه نکن اینقدر
لونا « آ...یا خدا مگه سرش پایین نبود؟ داری از درد میمیری بازم حواست به منه...ایششششش چرا اینقدر تیزه...
جیهوپ « پانسمان دست جیمین رو که تموم کردم بلند شدم و دستکش هام رو انداختم...خوشبختانه آسیب جدی ندیده اما باید سه روز مراعات کنه و زیاد از دستش کار نکشه...لطفا بیشتر مراقب باشید...
جیمین « ممنون هیونگ
دو ساعت بعد //
لونا « ظاهرا جیمین دردش کمتر شده بود و آروم تر شده بود...هوپی چند روز مرخصی گرفته بود تا حواسش به ما باشه و میهی هم بیدار شده بود... الان همه سر میز جلسات توی اتاق جیمین بودیم...
جیمین « الان همه شما...اعم از این قارچ سمی ( اشاره به سوهون) درگیر این ماجرا شدید
سوهون « بی ادب جای تشکرته...هیچکش اینقدر خفن ازت پاسداری نمیکرد...نچ نچ
جیمین « سکوت کن سوهون
۷۷.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.