وقتی داشت کنار اون راه می رفت یه لبخند عجیبی رو لباش بود،
وقتی داشت کنار اون راه می رفت یه لبخند عجیبی رو لباش بود،
لبخندی که تا به حال ندیده بودم. حتی وقتی کنار من راه می رفت، اونجوری نمی خندید...همون شب بود که فهمیدم تلاشم بی فایدس، همون شب بود که فهمیدم من براش تموم شدم.
آره...
اون شب من تموم شدم...
لبخندی که تا به حال ندیده بودم. حتی وقتی کنار من راه می رفت، اونجوری نمی خندید...همون شب بود که فهمیدم تلاشم بی فایدس، همون شب بود که فهمیدم من براش تموم شدم.
آره...
اون شب من تموم شدم...
۳.۸k
۳۰ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.