Are you OK!?(part.5)
Are you OK!?(part.5)
لباشو به قهوه نزدیک کرد و آروم سر کشید و تهیونگ رو تماشا کرد که داشت کتشو میپوشید
_تهیونگ
_بله
_جایی میخوای بری
_شرکت..کاری داری!؟
_نه...
_میخوای بیای!؟
جونگکوک که منتظر شنیدن همین حرف بود آروم سرشو بالا آورد
_اگه مزاحم نیستم
_نه لباساتو بپوش بیا
کوک لبخندی زد و کتشو از توی کیفش بیرون کشید
دستاش میلرزید
تاحالا تو شرکت نرفته بود
نه شرکت پدرش
نه شرکت تهیونگ
تهیونگ نگاهی به دستای لرزون کوک انداخت و دستشو گرفت
_کوک...این همه نگرانی نداره
و از آسانسور پیاده شد
همه به دستای قفل شدهی تهیونگ و کوک زل زده بودن
کارمندی جلو اومد و تعظیم کوتاهی به تهیونگ کرد
_رئیس...امم..آقای بیون گفتن که...
نگاهی به کوک انداخت
_میتونم بپرسم ایشون کین!؟
تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت و اخم محوی کرد
_نه نمیتونی...کارتو بگو
کارمند انگار بهش برخورده بود ادامه داد
_قرارداد تا فردا تموم میشه اگه مایل هستین ادامه بدین و فردا بیان برا تنظیم قرار داد جدید
تهیونگ بدون اینکه نگاهی به کارمندش بکنه داخل اتاق شد
_خودم باهاش حرف میزنم
و درو تو روی کارمندش بست
کوک خودشو روی مبل ولو کرد
_نباید میومدم
_عادت میکنی جونگکوک...عادت میکنی
تهیونگ سرشو بین دستاش گرفت که با ورود منشیش سرشو بالا آورد
جونگکوک نگاهی بهش انداخت
دختری با اندام عالی و دامن کوتاه و کت
در کل خیلی جذاب بود و همین کوک رو عصبی میکرد
منشی نزدیک تهیونگ شد که تهیونگ از جاش بلند شد
_آقای کیم...راستش...
تهیونگ دستشو توی جیباش فرو برد و نگاه خونسردی بهش انداخت
_اتفاقی افتاده خانم پارک!؟
پارک نگاه مظلومی به تهیونگ انداخت
_تهیونگ...من عاشقتم..عاشقت شدم
این حرفا دهن کوک رو از تعحب باز کرده بود و تهیونگ هم دست کمی ازش نداشت
دختر لبای قلوهایشو روی لبای تهیونگ کوبوند و تهیونگو به دیوار چسبوند
دیدن این صحنه برای کوک زیادی بد بود
کوک چشماشو از روی تهیونگ برداشت و به زمین خیره شد
تهیونگ با عصبانیت پارک رو هول داد که روی زمین افتاد
_هوی!فکر کردی به این زودی میتونی با من دخترخاله بشی!؟من فقط رئیستم..که از به بعد نیستم...برو بیرون!تو اخراجی پارک جیهو!
جیهو با چشمای اشگی بهش نگاه کرد
_تهیونگا...
_اسممو با دهن کثیفت نگو
جیهو از در خارج شد و به بیرون دوید
تهیونگ از عصبانیت سرخ شده بود
دو تا از دکمه های اول پیرهن سیاهشو باز کرد تا بهش هوا بخوره
همین باعث شد که کوک بتونه تتوی تهیونگ رو ببینه(اسلاید سوم)
کوک تاحالا اونو ندیده بود
ولی قشنگ بود و به شخصیت تهیونگ میومد
تهیونگ اومد و کنار جونگکوک نشست
با صدای گرفته گفت
_کوک متاسفم...
_نه..نه...چیزی نیست
ولی برای کوک هضم کردن این اتفاق سخت بود و به زور جلوی بغضشو گرفته بود
لباشو به قهوه نزدیک کرد و آروم سر کشید و تهیونگ رو تماشا کرد که داشت کتشو میپوشید
_تهیونگ
_بله
_جایی میخوای بری
_شرکت..کاری داری!؟
_نه...
_میخوای بیای!؟
جونگکوک که منتظر شنیدن همین حرف بود آروم سرشو بالا آورد
_اگه مزاحم نیستم
_نه لباساتو بپوش بیا
کوک لبخندی زد و کتشو از توی کیفش بیرون کشید
دستاش میلرزید
تاحالا تو شرکت نرفته بود
نه شرکت پدرش
نه شرکت تهیونگ
تهیونگ نگاهی به دستای لرزون کوک انداخت و دستشو گرفت
_کوک...این همه نگرانی نداره
و از آسانسور پیاده شد
همه به دستای قفل شدهی تهیونگ و کوک زل زده بودن
کارمندی جلو اومد و تعظیم کوتاهی به تهیونگ کرد
_رئیس...امم..آقای بیون گفتن که...
نگاهی به کوک انداخت
_میتونم بپرسم ایشون کین!؟
تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت و اخم محوی کرد
_نه نمیتونی...کارتو بگو
کارمند انگار بهش برخورده بود ادامه داد
_قرارداد تا فردا تموم میشه اگه مایل هستین ادامه بدین و فردا بیان برا تنظیم قرار داد جدید
تهیونگ بدون اینکه نگاهی به کارمندش بکنه داخل اتاق شد
_خودم باهاش حرف میزنم
و درو تو روی کارمندش بست
کوک خودشو روی مبل ولو کرد
_نباید میومدم
_عادت میکنی جونگکوک...عادت میکنی
تهیونگ سرشو بین دستاش گرفت که با ورود منشیش سرشو بالا آورد
جونگکوک نگاهی بهش انداخت
دختری با اندام عالی و دامن کوتاه و کت
در کل خیلی جذاب بود و همین کوک رو عصبی میکرد
منشی نزدیک تهیونگ شد که تهیونگ از جاش بلند شد
_آقای کیم...راستش...
تهیونگ دستشو توی جیباش فرو برد و نگاه خونسردی بهش انداخت
_اتفاقی افتاده خانم پارک!؟
پارک نگاه مظلومی به تهیونگ انداخت
_تهیونگ...من عاشقتم..عاشقت شدم
این حرفا دهن کوک رو از تعحب باز کرده بود و تهیونگ هم دست کمی ازش نداشت
دختر لبای قلوهایشو روی لبای تهیونگ کوبوند و تهیونگو به دیوار چسبوند
دیدن این صحنه برای کوک زیادی بد بود
کوک چشماشو از روی تهیونگ برداشت و به زمین خیره شد
تهیونگ با عصبانیت پارک رو هول داد که روی زمین افتاد
_هوی!فکر کردی به این زودی میتونی با من دخترخاله بشی!؟من فقط رئیستم..که از به بعد نیستم...برو بیرون!تو اخراجی پارک جیهو!
جیهو با چشمای اشگی بهش نگاه کرد
_تهیونگا...
_اسممو با دهن کثیفت نگو
جیهو از در خارج شد و به بیرون دوید
تهیونگ از عصبانیت سرخ شده بود
دو تا از دکمه های اول پیرهن سیاهشو باز کرد تا بهش هوا بخوره
همین باعث شد که کوک بتونه تتوی تهیونگ رو ببینه(اسلاید سوم)
کوک تاحالا اونو ندیده بود
ولی قشنگ بود و به شخصیت تهیونگ میومد
تهیونگ اومد و کنار جونگکوک نشست
با صدای گرفته گفت
_کوک متاسفم...
_نه..نه...چیزی نیست
ولی برای کوک هضم کردن این اتفاق سخت بود و به زور جلوی بغضشو گرفته بود
۹.۷k
۱۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.