قانون عشق p69
لباشو اروم رو لبام قرار داد .....خودم شروع کردم و لباشو بین لبام فشردم و مک زدم
ضربان قلبم رفته بود بالا بعد چند ماه بلاخره دوباره طعمشو چشیدم
حیف که دستام بی جونه و گرنه هنگام بوسه جای جایه بدنشو لمس میکردم
نفس کم آورد و عقب کشید
در حالی که من هنوز تشنه لباش بودم ،نگاهش بین چشمام چپ و راست میشد ایستاد و منو گذاشت روی تخت
من: تو چرا رو تخت نمیخوابی
میون سو: تخت یه نفرس ..من رو کاناپه میخوابم
من: خب منو بزار رو کاناپه
ميون سو: تو رو تخت بخوابی بهتره اونجا بدنت درد بگیره
از عمد یا اتفاقی فهمیدم وقتی روی کاناپه میخوابه بدنش درد میگیره البته حقم داره حاملس
(میون سو)
با خستگی دراز کشیدم رو کاناپه، یاد اون بوسه افتادم دادم
ناخداگاه لبخند تلخی رو لبام نشست دلم میخواست گریه کنم ولی الان وقتش نبود باید قوی باشم چشام گرم صر و خوابم برد
طبق هر روزم پاشدم رفتم سر کار
تا ۱۱ اونجا بودم بعد برگشتم جونگ کوک رو بردم دستشویی دو سه لقمه بهش صبونه دادم تا ناهار بتونه بخوره
مشغول درست کردن ناهار شدم
یکم طول کشید بهش ناهار دادم دیگه وقت نکردم خودم ناهار بخورم
ظرفا رو بشورم سری لباسامو عوض کردم و رفتم خونه هیونجین
از ماشینش که هنوز توی پارکینگ بود فهمیدم خونس بعد از ظهر باغبون گفت ک هیونجین میخواد ببینتم
منم گفتم کارم تموم شد میرم پیشش،وقتی داشتم به گل ها آب میدادم گوشیم زنگ خورد جیهوپ بود : سلام جیهوپ جان خوبی
جیهوپ: سلام خوبم خودت چطوری جونگ کوک خوبه؟
من: اره اونم خوبه
جیهوپ: خونه ای؟؟
من: نه اومدم سر کار ...با صاحب کارم حرف زدم قرار شد توبار در روز بیام ب پسر همسایه هم سپردم وقتایی ک نیستم به جونگ کوک سر بزنه
جیهوپ: سختت نیست روزی دوبار بری و بیای؟
من :چاره ی دیگه ای ندارم همینشم خوبه ک میتونم بیام سر کار
جیهوپ: باشه پس من شب یه سر بهتون میزنم
من: باشه خوشحال میشیم بیای ..
بعد خدافظی با جیهوپ رفتم تو فکر ..اصلا یادم نمیومد وضعیت خونه چجوریه تمیزه؟ کثیفه؟ واسه پذیرایی و میوه و این جور چیزا چیزی داریم یا ن ؟
اینقدر توی روز مشغله ذهنی دارم دیگه مغزم کار نمیکنه
بعد از اینکه گل ها رو آب دادم از باغبون خدافظیه کوتاهی کردم و زودتر رفتم خونه
درو باز کردم و داخل شدم پسر همسایه نبود احتمالا سر زده و رفته جونگ کوک تو اتاق خواب داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد
ضربان قلبم رفته بود بالا بعد چند ماه بلاخره دوباره طعمشو چشیدم
حیف که دستام بی جونه و گرنه هنگام بوسه جای جایه بدنشو لمس میکردم
نفس کم آورد و عقب کشید
در حالی که من هنوز تشنه لباش بودم ،نگاهش بین چشمام چپ و راست میشد ایستاد و منو گذاشت روی تخت
من: تو چرا رو تخت نمیخوابی
میون سو: تخت یه نفرس ..من رو کاناپه میخوابم
من: خب منو بزار رو کاناپه
ميون سو: تو رو تخت بخوابی بهتره اونجا بدنت درد بگیره
از عمد یا اتفاقی فهمیدم وقتی روی کاناپه میخوابه بدنش درد میگیره البته حقم داره حاملس
(میون سو)
با خستگی دراز کشیدم رو کاناپه، یاد اون بوسه افتادم دادم
ناخداگاه لبخند تلخی رو لبام نشست دلم میخواست گریه کنم ولی الان وقتش نبود باید قوی باشم چشام گرم صر و خوابم برد
طبق هر روزم پاشدم رفتم سر کار
تا ۱۱ اونجا بودم بعد برگشتم جونگ کوک رو بردم دستشویی دو سه لقمه بهش صبونه دادم تا ناهار بتونه بخوره
مشغول درست کردن ناهار شدم
یکم طول کشید بهش ناهار دادم دیگه وقت نکردم خودم ناهار بخورم
ظرفا رو بشورم سری لباسامو عوض کردم و رفتم خونه هیونجین
از ماشینش که هنوز توی پارکینگ بود فهمیدم خونس بعد از ظهر باغبون گفت ک هیونجین میخواد ببینتم
منم گفتم کارم تموم شد میرم پیشش،وقتی داشتم به گل ها آب میدادم گوشیم زنگ خورد جیهوپ بود : سلام جیهوپ جان خوبی
جیهوپ: سلام خوبم خودت چطوری جونگ کوک خوبه؟
من: اره اونم خوبه
جیهوپ: خونه ای؟؟
من: نه اومدم سر کار ...با صاحب کارم حرف زدم قرار شد توبار در روز بیام ب پسر همسایه هم سپردم وقتایی ک نیستم به جونگ کوک سر بزنه
جیهوپ: سختت نیست روزی دوبار بری و بیای؟
من :چاره ی دیگه ای ندارم همینشم خوبه ک میتونم بیام سر کار
جیهوپ: باشه پس من شب یه سر بهتون میزنم
من: باشه خوشحال میشیم بیای ..
بعد خدافظی با جیهوپ رفتم تو فکر ..اصلا یادم نمیومد وضعیت خونه چجوریه تمیزه؟ کثیفه؟ واسه پذیرایی و میوه و این جور چیزا چیزی داریم یا ن ؟
اینقدر توی روز مشغله ذهنی دارم دیگه مغزم کار نمیکنه
بعد از اینکه گل ها رو آب دادم از باغبون خدافظیه کوتاهی کردم و زودتر رفتم خونه
درو باز کردم و داخل شدم پسر همسایه نبود احتمالا سر زده و رفته جونگ کوک تو اتاق خواب داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد
۶۰.۶k
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.