وقتی نیازت داره...و ۸ سال ازت بزرگتره...p1
وقتی نیازت داره...و ۸ سال ازت بزرگتره...p1
(اسمات،این اولین و اخرین اسماته که میزارم گفته باشم💔)
#لینو #استری_کیدز #درخواستی
لینو یک ایدل بود و تو هم یک دختر ۱۸ ساله...دوسال باهمدیگه بودین..اما تاحالا رابطه ای نداشتین...
با صدا دراومدن زنگ خونه نگاهی به ساعتِ روی دیوار انداختی ساعت ۱۲ شب بود
= کی میتونه باشه؟
پدر مادرت دو هفته رفته بودند المان پیش خواهر بزرگت که تصادف کرده بود ، بخاطر درس و مشقت تو نتونسته بودی بری برای همین خونه تنها بودی!
ظرف پری که توش چیپس ریخته بودی را از بغلت فاصله دادی و روی میزِ شیشه ایه روبه روت قرار دادی
دستاتو روی استین لباست کشیدی تا تمیز بشن به سمت در رفتی اول از طریق ایفون تصوری نگاه کردی که ببینی کیه،با دیدن لینو هم خوشحال شدی هم تعجب کردی که چرا الان؟!
در را باز کردی که بلافاصله وارد خونه شد و در را پشت سرش بست
تورو به بغلش گرفت و به دیوار پشتت تکیه داد
( اینم بگم محتوای خونه تاریک بود و فقط نور چراغ خواب بود که یکمی خونه رو روشن نگه داشته بود..مخلوطی از رنگ مشکی و نارنجی بود!)
سرش را توی گودی گردنت فرو برد و نفسش را خالی کرد..
=لی..ن..و
با صدای خماری گفت
÷ هیس بیب..
زبونش رو اروم روی ترقوه ات کشید...گردن و ترقوه هات..حساس بودن..لینو هم به خوبی اینو میدونست!
اروم و اروم زبون داغش رو روی گردن و ترقوه های برهنت میکشید این داغی باعث لرزشِ بدنت میشد
=ل..ینو ..
از گردنت فاصله گرفت و به چشمات نگاه کرد..
اروم لباش را نزدیک لب های صورتی رنگت کرد،دستش را زیر باسنت برد و فشارش داد..خمار بدون هیچ تردیدی زمزمه کرد
÷اجازه هس؟
دودل بودی که تصمیمت درسته یا نه؟!
از یه طرف خجالت میکشیدی اما از یه طرفم بدجوری تحریکت کرده بود!
حرفی نزدی و دستاتو دور گردنش انداختی و بدنتو به بدنش نزدیک کردی..
فاصله لب هاتون خیلی کم بود خمار و اروم زمزمه کردی
=البته...
اجازه ندادی حرفی بزنه و زود لب هات را قفل لب هاش کردی..
با شوق و اشتیاق داشتین هم را میبوسیدین..
با دستای گرمش روی پهلوات و همینطور کمرِ باریکت را لمس میکرد..
دستات را از روی گردنش برداشته و به دکمه های پیراهنش رساندی..اروم و یکی یکی بازشون میکردی که بلخره .. بدنِ عرق کرده اش و همینطور عضلانیش نمایان شد
هردو دستتو روی سینه هاش گذاشتی..مثل چی داغ بودند..همش و همش بخاطر یک نیاز!
اه ناله بین بوسه هاتون فرستادی ..
هر بوسه ای که داشتین بیشتر دیوونتون میکرد..درسته که هنوزم سن قانونی نرسیده بودی ولی چه مشکلی داشت این کار؟!
اینکه باکره ایت گرفته بشه..فرقی نداشت برات!
(اسمات،این اولین و اخرین اسماته که میزارم گفته باشم💔)
#لینو #استری_کیدز #درخواستی
لینو یک ایدل بود و تو هم یک دختر ۱۸ ساله...دوسال باهمدیگه بودین..اما تاحالا رابطه ای نداشتین...
با صدا دراومدن زنگ خونه نگاهی به ساعتِ روی دیوار انداختی ساعت ۱۲ شب بود
= کی میتونه باشه؟
پدر مادرت دو هفته رفته بودند المان پیش خواهر بزرگت که تصادف کرده بود ، بخاطر درس و مشقت تو نتونسته بودی بری برای همین خونه تنها بودی!
ظرف پری که توش چیپس ریخته بودی را از بغلت فاصله دادی و روی میزِ شیشه ایه روبه روت قرار دادی
دستاتو روی استین لباست کشیدی تا تمیز بشن به سمت در رفتی اول از طریق ایفون تصوری نگاه کردی که ببینی کیه،با دیدن لینو هم خوشحال شدی هم تعجب کردی که چرا الان؟!
در را باز کردی که بلافاصله وارد خونه شد و در را پشت سرش بست
تورو به بغلش گرفت و به دیوار پشتت تکیه داد
( اینم بگم محتوای خونه تاریک بود و فقط نور چراغ خواب بود که یکمی خونه رو روشن نگه داشته بود..مخلوطی از رنگ مشکی و نارنجی بود!)
سرش را توی گودی گردنت فرو برد و نفسش را خالی کرد..
=لی..ن..و
با صدای خماری گفت
÷ هیس بیب..
زبونش رو اروم روی ترقوه ات کشید...گردن و ترقوه هات..حساس بودن..لینو هم به خوبی اینو میدونست!
اروم و اروم زبون داغش رو روی گردن و ترقوه های برهنت میکشید این داغی باعث لرزشِ بدنت میشد
=ل..ینو ..
از گردنت فاصله گرفت و به چشمات نگاه کرد..
اروم لباش را نزدیک لب های صورتی رنگت کرد،دستش را زیر باسنت برد و فشارش داد..خمار بدون هیچ تردیدی زمزمه کرد
÷اجازه هس؟
دودل بودی که تصمیمت درسته یا نه؟!
از یه طرف خجالت میکشیدی اما از یه طرفم بدجوری تحریکت کرده بود!
حرفی نزدی و دستاتو دور گردنش انداختی و بدنتو به بدنش نزدیک کردی..
فاصله لب هاتون خیلی کم بود خمار و اروم زمزمه کردی
=البته...
اجازه ندادی حرفی بزنه و زود لب هات را قفل لب هاش کردی..
با شوق و اشتیاق داشتین هم را میبوسیدین..
با دستای گرمش روی پهلوات و همینطور کمرِ باریکت را لمس میکرد..
دستات را از روی گردنش برداشته و به دکمه های پیراهنش رساندی..اروم و یکی یکی بازشون میکردی که بلخره .. بدنِ عرق کرده اش و همینطور عضلانیش نمایان شد
هردو دستتو روی سینه هاش گذاشتی..مثل چی داغ بودند..همش و همش بخاطر یک نیاز!
اه ناله بین بوسه هاتون فرستادی ..
هر بوسه ای که داشتین بیشتر دیوونتون میکرد..درسته که هنوزم سن قانونی نرسیده بودی ولی چه مشکلی داشت این کار؟!
اینکه باکره ایت گرفته بشه..فرقی نداشت برات!
۱۶.۳k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.