فیک عشق قدیمی
فیک عشق قدیمی
پارت ¹¹
ته ویو
دکتر: تسلیت میگم متاسفانه ایشون تو تصادف از بین رفتند
ته: چ.چی د.داری م.م.میگیییی"شوک"
دکتر: با اجازه
رفتم تو اتاق و جسم غرق شده در خونشو دیدم، سوهی.... پس.. پس یونا چی، یونا بدون مادر طاقت نمیاره با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم با دیدن اسم دختر بابا اشکام شروع به ریختن کرد،
یونا: بابا کجایی
ته: ق.قشنگم الان میام خونه
و به سمت خونه راه افتادم
پرش زمانی خونه
یونا: ب.بابا چیشده گریه کردی
دستامو دور صورت قشنگش قاب کردم و پیشونیشو بوسیدم (عررر منم میخوامم)
یونا: و.واسه ما.مانم اتفاقی افتاده
ته: یونا تو دختر قوی هستی مگه نه "گریه و لرزش صدا"
اشک روی صورت ظریف دخترک شروع به حرکت کردند تهیونگ سریع دخترک رو بغل کرد
روزا همینجوری میگذشت....
تهیونگ از اون روز اول نتونست به ات زنگ بزنه ولی دائما تو فکرش بود
عشق چیکارا که با آدما نمیکنه:)
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
پارت ¹¹
ته ویو
دکتر: تسلیت میگم متاسفانه ایشون تو تصادف از بین رفتند
ته: چ.چی د.داری م.م.میگیییی"شوک"
دکتر: با اجازه
رفتم تو اتاق و جسم غرق شده در خونشو دیدم، سوهی.... پس.. پس یونا چی، یونا بدون مادر طاقت نمیاره با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم با دیدن اسم دختر بابا اشکام شروع به ریختن کرد،
یونا: بابا کجایی
ته: ق.قشنگم الان میام خونه
و به سمت خونه راه افتادم
پرش زمانی خونه
یونا: ب.بابا چیشده گریه کردی
دستامو دور صورت قشنگش قاب کردم و پیشونیشو بوسیدم (عررر منم میخوامم)
یونا: و.واسه ما.مانم اتفاقی افتاده
ته: یونا تو دختر قوی هستی مگه نه "گریه و لرزش صدا"
اشک روی صورت ظریف دخترک شروع به حرکت کردند تهیونگ سریع دخترک رو بغل کرد
روزا همینجوری میگذشت....
تهیونگ از اون روز اول نتونست به ات زنگ بزنه ولی دائما تو فکرش بود
عشق چیکارا که با آدما نمیکنه:)
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
۴.۳k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.