پارت 18
ات گفت :باشه
جونگکوک رفت و بوسش کرد پرستار اومد گفت که وقتتون تمومه رفتم بیرون ات باید دو روز اینجا میبود تا خوب بشه
اخه چطوری بهش بگم همچین وضعیتی براش پیش اومده اها به بابا میگم کوک رنگ زد به پدر ات و همه ماجرارو گفت بابا گفت:جونگکوک... اممم الان حال ات چطوره خوبه؟ گفتم:اره بهتره گفت:اوففف جونگکوک در هیچ لحظه تنهاش نزار تا من ببینم که چیکار باید بکنم برای شما دوتا گفتم:عمو هیچ کاری نمی تونی بکنی من تمام سعی و تلاشمو کردم نشد که نشد گفت:شماره بابات یا عمو تو بده من خودم حلش میکنم گفتم:چجوری اخه عمو گفت:من یه نقشه دارم (با حالت شیطونی)
جونگکوک که از حالتی که بابای ات گرفته بود خندش گرفت گفتم:خوب نقشه چیه گفت:بیا شرکت تا بهت بگم
جونگکوک رفت تو ماشین نشست و رفت شرکت بابای ات
جونگکوک گفتم:ببخشید اقای شی هستن ؟ گفت:اقای شی گفتن تا ۲ دیگه کسی داخل نره گفتم:یه زنگ بزنید بگید اقای جئون کارتون دارن گفت:چشم الان...... اقای شی یه نفر اومده به نام اقای... گفتم:جونگکوک گفت :اقای جئون جونگکوک کارتون دارن.... چشم حتما گفت:اقا بفرمایید دنبال من بیاین گفتم:اوکی
رفتم تو اتاق عمو گفتم:سلام عمو گفت:سلام پسرم بیا بشین
گفتم :ممنون گفت:پسرم میدونم موضوع از چه قراره پس باید هرچه زودتر ازدواج کنید گفتم :بله عمو ولی نقشتون این بود؟ گفت:نه نقشه از این قرار که تو برای یک مودت با دختر عموت بگردی ببینی قضیه از چه قراره چه کسی اصلا کی اومده کی رفته گفتم:بله گفت:تو نمی دونی کیه دختر عموت گفتم:خوب اون عضو باند مافیا کشوره اما.. گفت:خوب چرا به پلیس گزارش نمیکنی؟ گفتم:خوب بخاطر پدرم گفت:چرا مگه پدرت وی کار میکنه :پدرم از اون دفاع میکنه و میگه اون نه مافیا هست نه دختر بدی اون مثل دختر منه و و و خیلی چیزای دیگه برای همین چیزی نگفتم و اهمیت ندادم و دختر عموم برای نمی دونم چه کاره به مدت ۳ سال رفت ایتالیا بعد سه سال اومده گفت:اهوم خوب جونگکوک تا مدتی که ات توی بیمارستانه تو یکم دور ور میسو بگرد گفتم:اوکی بعد این کار چه کاره دیگه بکنم؟
گفت:....!
ادامــــــــهــــــــ داردپارت
جونگکوک رفت و بوسش کرد پرستار اومد گفت که وقتتون تمومه رفتم بیرون ات باید دو روز اینجا میبود تا خوب بشه
اخه چطوری بهش بگم همچین وضعیتی براش پیش اومده اها به بابا میگم کوک رنگ زد به پدر ات و همه ماجرارو گفت بابا گفت:جونگکوک... اممم الان حال ات چطوره خوبه؟ گفتم:اره بهتره گفت:اوففف جونگکوک در هیچ لحظه تنهاش نزار تا من ببینم که چیکار باید بکنم برای شما دوتا گفتم:عمو هیچ کاری نمی تونی بکنی من تمام سعی و تلاشمو کردم نشد که نشد گفت:شماره بابات یا عمو تو بده من خودم حلش میکنم گفتم:چجوری اخه عمو گفت:من یه نقشه دارم (با حالت شیطونی)
جونگکوک که از حالتی که بابای ات گرفته بود خندش گرفت گفتم:خوب نقشه چیه گفت:بیا شرکت تا بهت بگم
جونگکوک رفت تو ماشین نشست و رفت شرکت بابای ات
جونگکوک گفتم:ببخشید اقای شی هستن ؟ گفت:اقای شی گفتن تا ۲ دیگه کسی داخل نره گفتم:یه زنگ بزنید بگید اقای جئون کارتون دارن گفت:چشم الان...... اقای شی یه نفر اومده به نام اقای... گفتم:جونگکوک گفت :اقای جئون جونگکوک کارتون دارن.... چشم حتما گفت:اقا بفرمایید دنبال من بیاین گفتم:اوکی
رفتم تو اتاق عمو گفتم:سلام عمو گفت:سلام پسرم بیا بشین
گفتم :ممنون گفت:پسرم میدونم موضوع از چه قراره پس باید هرچه زودتر ازدواج کنید گفتم :بله عمو ولی نقشتون این بود؟ گفت:نه نقشه از این قرار که تو برای یک مودت با دختر عموت بگردی ببینی قضیه از چه قراره چه کسی اصلا کی اومده کی رفته گفتم:بله گفت:تو نمی دونی کیه دختر عموت گفتم:خوب اون عضو باند مافیا کشوره اما.. گفت:خوب چرا به پلیس گزارش نمیکنی؟ گفتم:خوب بخاطر پدرم گفت:چرا مگه پدرت وی کار میکنه :پدرم از اون دفاع میکنه و میگه اون نه مافیا هست نه دختر بدی اون مثل دختر منه و و و خیلی چیزای دیگه برای همین چیزی نگفتم و اهمیت ندادم و دختر عموم برای نمی دونم چه کاره به مدت ۳ سال رفت ایتالیا بعد سه سال اومده گفت:اهوم خوب جونگکوک تا مدتی که ات توی بیمارستانه تو یکم دور ور میسو بگرد گفتم:اوکی بعد این کار چه کاره دیگه بکنم؟
گفت:....!
ادامــــــــهــــــــ داردپارت
۲.۷k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.