ماه روشن من فصل²پارت⁴
جیمین
رفتم حموم بعد 10 مین امدم موهامو خشک کردم لباسمو پوشیدم رفتم پایین که دیدم هلیا داره با میسو روی کاناپه حرف میزنه
جیمین:عشقم
هلیا:جون دلم
جیمین:بیا
*هلیا جیمین رفتن داخل اشپزخونه*
جیمین:عشقم میسو چی میگفت
هلیا:قربونت برم منو میسو باهم دوست شدیم داشتیم باهم حرف میزدیم
جینا:*دست میزد*هوم دوست شدین
هلیا
ترسیدم رفتم پشت جیمین و دستمو دور کمرش حلقه کردم
جیمین:برو هرزه یکاری کردی عشقم ازت میترسه پس بهتره ازش دور شی
جینا:هه هرزه من نیستم من ملکه این خونه هستم
شب
هلیا
رفتم حموم بعد 5 مین امدم بیرون دیدم جیمین رو تخت دراز کشیده و تو گوشیشه تا منو دید امد سمتم و شروع کرد به خوردن لبام
جیمین:هوم بریم بخوابیم
هلیا:اره
لباس پوشیدم موهامو خشک کردم روتین شبمو انجام دادم رفت رو تخت و خوابیدم
صب
..........
✧─── ・ 。゚★: *.✦ .* :★. ───✧
خماری😅
ببخشید خیلی کم شد(:
شرط نداریم ساعت 2 و نیم میزارم
رفتم حموم بعد 10 مین امدم موهامو خشک کردم لباسمو پوشیدم رفتم پایین که دیدم هلیا داره با میسو روی کاناپه حرف میزنه
جیمین:عشقم
هلیا:جون دلم
جیمین:بیا
*هلیا جیمین رفتن داخل اشپزخونه*
جیمین:عشقم میسو چی میگفت
هلیا:قربونت برم منو میسو باهم دوست شدیم داشتیم باهم حرف میزدیم
جینا:*دست میزد*هوم دوست شدین
هلیا
ترسیدم رفتم پشت جیمین و دستمو دور کمرش حلقه کردم
جیمین:برو هرزه یکاری کردی عشقم ازت میترسه پس بهتره ازش دور شی
جینا:هه هرزه من نیستم من ملکه این خونه هستم
شب
هلیا
رفتم حموم بعد 5 مین امدم بیرون دیدم جیمین رو تخت دراز کشیده و تو گوشیشه تا منو دید امد سمتم و شروع کرد به خوردن لبام
جیمین:هوم بریم بخوابیم
هلیا:اره
لباس پوشیدم موهامو خشک کردم روتین شبمو انجام دادم رفت رو تخت و خوابیدم
صب
..........
✧─── ・ 。゚★: *.✦ .* :★. ───✧
خماری😅
ببخشید خیلی کم شد(:
شرط نداریم ساعت 2 و نیم میزارم
۱۶.۵k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.