مونالیزا پارت ۳۵
۱۰۰ ضربه ی شلاق تمام شد
و هردو با چشمان نیمه باز
بازهم به یکدیگر لبخند میزدند با اینکه دگر جانی نداشتند
میخواستند آنهارا بکشند اما نمیزاشتند راحت بمیرند حتما باید آنها را عذاب میدادند
هنوز یک دقیقه نگذشته بود که آب داغ بر روی تن جفتشان ریختند و از درد آه کشیدند
نفس نفس میزدند و احساس میکردند که اعدامشان اینگونه است
بدن های نابود شده اشان را به داخل سلول پرتاب کردند اینبار کنار هم
جونگکوک با اینکه نایی برای حرکت نداشت اما کشان کشان به آغوش تهیونگ پناه برد
این دگر خود نابودی بود
اما آن دو در کنار هم بازهم لبخند میزدند
زیرا حالا شکنجه هایشان گذشته است و میتوانند حالا لبخند بزنند
نامجون به روستا رسید
از شخصی نشانی کلبه ی داوینچی را گرفت
حالا جلوی خانه اش بود
و در زد
داوینچی در را باز کرد
و از لباس های نامجون تشخیص داد که از اداره آمده
"مشکلی پیش اومده ؟
$میتونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟
و هردو با چشمان نیمه باز
بازهم به یکدیگر لبخند میزدند با اینکه دگر جانی نداشتند
میخواستند آنهارا بکشند اما نمیزاشتند راحت بمیرند حتما باید آنها را عذاب میدادند
هنوز یک دقیقه نگذشته بود که آب داغ بر روی تن جفتشان ریختند و از درد آه کشیدند
نفس نفس میزدند و احساس میکردند که اعدامشان اینگونه است
بدن های نابود شده اشان را به داخل سلول پرتاب کردند اینبار کنار هم
جونگکوک با اینکه نایی برای حرکت نداشت اما کشان کشان به آغوش تهیونگ پناه برد
این دگر خود نابودی بود
اما آن دو در کنار هم بازهم لبخند میزدند
زیرا حالا شکنجه هایشان گذشته است و میتوانند حالا لبخند بزنند
نامجون به روستا رسید
از شخصی نشانی کلبه ی داوینچی را گرفت
حالا جلوی خانه اش بود
و در زد
داوینچی در را باز کرد
و از لباس های نامجون تشخیص داد که از اداره آمده
"مشکلی پیش اومده ؟
$میتونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟
۱.۲k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.