هم ناراحتم هم خوشحال
بالاخره وقتش رسیده بود که ازم جدا شه و بره به جایی که باید میرفت
لئو رو از بچگی خودم بزرگ کردم و تک به تکه چالش های زندگیش پیشش بودم ولی خب شرایط اینو نداشتم که بزارم تشکیل خانواده بده
پس بردمش باغ پرندگان توی باسمنج
و همینکه رسید چند تا دوست پیدا کرد برا خودش
و از این بابت خوشحالم که دیگه تنها نیست ولی از بابت تنها شدن خودم ناراحتم
به هر حال احساس من مهم نیست مهم این بود که اون جاش راحت باشه
اگه برم باغ پرندگان ازش فیلم و عکس میگیرم میزارم اینجا...
لئو رو از بچگی خودم بزرگ کردم و تک به تکه چالش های زندگیش پیشش بودم ولی خب شرایط اینو نداشتم که بزارم تشکیل خانواده بده
پس بردمش باغ پرندگان توی باسمنج
و همینکه رسید چند تا دوست پیدا کرد برا خودش
و از این بابت خوشحالم که دیگه تنها نیست ولی از بابت تنها شدن خودم ناراحتم
به هر حال احساس من مهم نیست مهم این بود که اون جاش راحت باشه
اگه برم باغ پرندگان ازش فیلم و عکس میگیرم میزارم اینجا...
۲.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.