قلب آبی (پارت ۸ )
از زبان ا/ت:
نزدیک ساعت ۱۲ شب بود که گوشیم زنگ خورد .. تهیونگ بود ..
ا/ت: سلام عزیزم چیزی شده؟
تهیونگ: ا/ت.. تو درست میگفتی ( با عجله)
ا/ت: چی؟ یعنی چی؟
تهیونگ : دوباره یه نفر به اون کارمند حمله کرده
ا/ت : چی؟ .. باید بریم بیمارستان..
تهیونگ : باشه
چند دقیقه بعد..
ا/ت: ببخشید بیماری که بهش حمله شد حالش خوبه؟
_ راستش خیر.. الان تحت درمان پزشک متخصص هستن
ا/ت: کی بهشون حمله شده؟
_ به نظر میاد ۲۰ دقیقه پیش
ا/ت:میشه دوربین ها رو چک کنم
_ بله.. دنبالم من بیاین
چند لحظه بعد:
_ اینجا قسمت کنترل هست
ا/ت: چند دقیقه پیش اون اتاق رو نشونم بدین
_ ( در حال دیدن صحنه)
ا/ت: به احتمال زیاد اون مردی که لباس سفید تنشه شبیه پزشک ها لباس پوشیده و وارد اتاق اون دختر شده و به جای سرم بهش دارو تزریق کرده و باعث شده اون تشتج کنه..
.. میرم اینا رو به پلیس بگم
_ چشم
ا/ت : تهیونگ با من میای؟
تهیونگ: معلومه که آره! سوار ماشین شو!
چند دقیقه بعد توی دفتر پلیس:
ا/ت: ( چیزی که دیده رو تعریف میکنه)
_ پس شما میگین که اون مرد یه پرستار قلابی بوده و جای سرم دارو تزریق کرده؟
ا/ت: بله! و چیزی که عجیبیه اینکه من بهشون گفتم پلیس جلو در اتاق اون خانم باشه ولی بازم همچین اتفاقی افتاد..
_ خب.. بهش رسیدگی میکنیم .. ممنون از همکاریتون...
چند دقیقه بعد..
ا/ت : من واقعا میخوام بدونم چی شده...
تهیونگ: درسته ولی... تو چرا به من و اون کارمند کمک میکنی؟
ا/ت: خب.. تو توی درگیری ذهنی قرار داری.. نمیخوام اذیت بشی برای همین.. کمک میکنم..
تهیونگ : ازت ممنونم..
ولی الان قراره چه اتفاقی بیوفته؟
ا/ت: درست نمیدونم.. شاید اون قاتل رو پلیسا بتونن گیر بندازن.. امید وارم..
تهیونگ : اره منم همینطور.. بیا برسونمت خونه الان ۳ صبحه!
ا/ت: باشه...
( نگاهش به یه چیزی میخوره)
تهیونگ: چیزی شده؟
ا/ت: خودشه..
نزدیک ساعت ۱۲ شب بود که گوشیم زنگ خورد .. تهیونگ بود ..
ا/ت: سلام عزیزم چیزی شده؟
تهیونگ: ا/ت.. تو درست میگفتی ( با عجله)
ا/ت: چی؟ یعنی چی؟
تهیونگ : دوباره یه نفر به اون کارمند حمله کرده
ا/ت : چی؟ .. باید بریم بیمارستان..
تهیونگ : باشه
چند دقیقه بعد..
ا/ت: ببخشید بیماری که بهش حمله شد حالش خوبه؟
_ راستش خیر.. الان تحت درمان پزشک متخصص هستن
ا/ت: کی بهشون حمله شده؟
_ به نظر میاد ۲۰ دقیقه پیش
ا/ت:میشه دوربین ها رو چک کنم
_ بله.. دنبالم من بیاین
چند لحظه بعد:
_ اینجا قسمت کنترل هست
ا/ت: چند دقیقه پیش اون اتاق رو نشونم بدین
_ ( در حال دیدن صحنه)
ا/ت: به احتمال زیاد اون مردی که لباس سفید تنشه شبیه پزشک ها لباس پوشیده و وارد اتاق اون دختر شده و به جای سرم بهش دارو تزریق کرده و باعث شده اون تشتج کنه..
.. میرم اینا رو به پلیس بگم
_ چشم
ا/ت : تهیونگ با من میای؟
تهیونگ: معلومه که آره! سوار ماشین شو!
چند دقیقه بعد توی دفتر پلیس:
ا/ت: ( چیزی که دیده رو تعریف میکنه)
_ پس شما میگین که اون مرد یه پرستار قلابی بوده و جای سرم دارو تزریق کرده؟
ا/ت: بله! و چیزی که عجیبیه اینکه من بهشون گفتم پلیس جلو در اتاق اون خانم باشه ولی بازم همچین اتفاقی افتاد..
_ خب.. بهش رسیدگی میکنیم .. ممنون از همکاریتون...
چند دقیقه بعد..
ا/ت : من واقعا میخوام بدونم چی شده...
تهیونگ: درسته ولی... تو چرا به من و اون کارمند کمک میکنی؟
ا/ت: خب.. تو توی درگیری ذهنی قرار داری.. نمیخوام اذیت بشی برای همین.. کمک میکنم..
تهیونگ : ازت ممنونم..
ولی الان قراره چه اتفاقی بیوفته؟
ا/ت: درست نمیدونم.. شاید اون قاتل رو پلیسا بتونن گیر بندازن.. امید وارم..
تهیونگ : اره منم همینطور.. بیا برسونمت خونه الان ۳ صبحه!
ا/ت: باشه...
( نگاهش به یه چیزی میخوره)
تهیونگ: چیزی شده؟
ا/ت: خودشه..
۱۷.۵k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.