فیک جنون
پارت۱۸:::::
وقتی وارد شدیم خیلی تعجب کردم سالن کاملا تغییر کرده بود دیگه دیوارا طوسی و دلگیر نبود یا میز های آهنی خراب نداشت مثل تالار شده بود واقعا زیبا بود دیوار ها کاغذ دیواری مخمل قرمزی بودن و گوشه به گوشه سالن ستون های تذعینی گزاشته بودن و میز هایی که برای واین خودن بودن و صندلی نداشتن
همه بهم نگاه میکردن انگار که برای اولین بار آدم دیده بودن با چشمم کل آدم ها رو دنبال می کردم
که مرد قد بلند و جذابی که همون مدیر معروفه اومد جلو
؛خیلی خوش اومدی بلک رز
+ممنون
؛خیلی خوشحالم اینجایی
+اوهوم راستی من اینهمه ساله میشناسمت ولی اسمتو نمیدونم
؛کیم سوک جین
+هوم
بعد نامجون رو دیدم که بقل یک میز وایستاده منم با جین خدافزی کردم و رفتم بقل نامجون و بچه ها وایستادم
همون طور که جو اون سالن گرم و صمیمی بود جو بین منو جیمین واقعا بد بود جیمین دم به دیقه بغض میکرد و هی میرفت دست شویی ولی من نمیخواستم سمتش برم چون باید تقاص کاری که کرده رو پس میداد ولی بازم برام عجیب انگیز بود که چرا برای یه سو تفاهم ساده آنقدر ناراحت بود
چی بود که جیمین رو اذيت می کرد
گارسون اومد سمتمون و بهمون واین تاعرف کرد
+برای من آب بیار
یونگی در حال اینکه یک لیوان برمیداشت گفت
-چرا نمیخوری
خیلی با کنایهگفتم
+خاطره بد
بعد یونگی سرشو پایین گرفت و توی خودش رفت
از این کاری که کردم خوشحال بودم حالا که یونگی میخواست اینجا بمونه و تو مخم بره بهتر بود تلافی کنم
همین طور که به آهنگ گوش میدادیم و با نامجون حرف میزدم نگاه سنگین یک نفر رو روی خودم حس میکردم
یک مرد از میز بقلی
قد نسبتا بلند صورت کشیده موهای سیاه و لبخند پهن
دیگه داشت روی مخم میرفت
به میزشوننگاه کردم چند نفر از همکارام که تقریبا سطح بالا بودن هم اونجا بودن
به بهونه اونا رفتم سمت میز
+سلام
"سلام مادام
+خیل خوب اومدم ببینم دلیل نگاه های دوستتون چیه
بعد به یارو نگاه کردم
!دوست دارم اینطوری نگاه کنم مشکلیه؟
+آخی دوست داری میخوای یه کاری کنم دوست داشتن از دماغت در بیاد
بعد خنده ای تحقیر آمیز کرد
!یه زن میتونه چیکار کنه؟
بعد نیش خند زدم
+ببینم تو اصلا میدونی من کیم؟
!نه و برامم مهم نیست
+خوشم اومد پرویی
!هوم
+رز سیاه به گوشت خورده بچه جون
!چیه دختر خالشی یا دختر عموش که انقد به خودت مینازی
بعد بلند نخندیدم و دستمو گذاشتم روی شونش
+خودشم بیبی
چشای مرد از تعجب گشاد شد و به پت پت کردن افتاد
!ام..تو..من ..متاسفم
یکی از افرادی که بقل میز وایستاده بودن برای عوض کردن بحث شروع به حرف زدن کرد
"لیدی ببخشید من میخواستم یه درخواست از شما بکنم
+بگو
"شما درخواست کار من رو قبول می کنید
+الان میخوای درخواست بدی؟
"نه الان نه ولی دوست دارم یک بار با شما همکاری کنم
+قطعا
+اقای؟
"کیم تهیونگ
+خوبه
بعد به مردی که هنوز تو تعجب بود اشاره کردم
+و ایشون چی؟
"جانگ هوساک
بعد دوباره دستمو روی شونه هوساک گذاشتم و در حال رفتن گفتم
+شانس اوردی هنوز زنده ای بچه جون
بعد رفتنم صدای دوستاش میومد که هوساک رو مسخره میکردن و میخندیدن
از روی رضایت لبخند زدم و پیش نامجون بر گشتم
وقتی وارد شدیم خیلی تعجب کردم سالن کاملا تغییر کرده بود دیگه دیوارا طوسی و دلگیر نبود یا میز های آهنی خراب نداشت مثل تالار شده بود واقعا زیبا بود دیوار ها کاغذ دیواری مخمل قرمزی بودن و گوشه به گوشه سالن ستون های تذعینی گزاشته بودن و میز هایی که برای واین خودن بودن و صندلی نداشتن
همه بهم نگاه میکردن انگار که برای اولین بار آدم دیده بودن با چشمم کل آدم ها رو دنبال می کردم
که مرد قد بلند و جذابی که همون مدیر معروفه اومد جلو
؛خیلی خوش اومدی بلک رز
+ممنون
؛خیلی خوشحالم اینجایی
+اوهوم راستی من اینهمه ساله میشناسمت ولی اسمتو نمیدونم
؛کیم سوک جین
+هوم
بعد نامجون رو دیدم که بقل یک میز وایستاده منم با جین خدافزی کردم و رفتم بقل نامجون و بچه ها وایستادم
همون طور که جو اون سالن گرم و صمیمی بود جو بین منو جیمین واقعا بد بود جیمین دم به دیقه بغض میکرد و هی میرفت دست شویی ولی من نمیخواستم سمتش برم چون باید تقاص کاری که کرده رو پس میداد ولی بازم برام عجیب انگیز بود که چرا برای یه سو تفاهم ساده آنقدر ناراحت بود
چی بود که جیمین رو اذيت می کرد
گارسون اومد سمتمون و بهمون واین تاعرف کرد
+برای من آب بیار
یونگی در حال اینکه یک لیوان برمیداشت گفت
-چرا نمیخوری
خیلی با کنایهگفتم
+خاطره بد
بعد یونگی سرشو پایین گرفت و توی خودش رفت
از این کاری که کردم خوشحال بودم حالا که یونگی میخواست اینجا بمونه و تو مخم بره بهتر بود تلافی کنم
همین طور که به آهنگ گوش میدادیم و با نامجون حرف میزدم نگاه سنگین یک نفر رو روی خودم حس میکردم
یک مرد از میز بقلی
قد نسبتا بلند صورت کشیده موهای سیاه و لبخند پهن
دیگه داشت روی مخم میرفت
به میزشوننگاه کردم چند نفر از همکارام که تقریبا سطح بالا بودن هم اونجا بودن
به بهونه اونا رفتم سمت میز
+سلام
"سلام مادام
+خیل خوب اومدم ببینم دلیل نگاه های دوستتون چیه
بعد به یارو نگاه کردم
!دوست دارم اینطوری نگاه کنم مشکلیه؟
+آخی دوست داری میخوای یه کاری کنم دوست داشتن از دماغت در بیاد
بعد خنده ای تحقیر آمیز کرد
!یه زن میتونه چیکار کنه؟
بعد نیش خند زدم
+ببینم تو اصلا میدونی من کیم؟
!نه و برامم مهم نیست
+خوشم اومد پرویی
!هوم
+رز سیاه به گوشت خورده بچه جون
!چیه دختر خالشی یا دختر عموش که انقد به خودت مینازی
بعد بلند نخندیدم و دستمو گذاشتم روی شونش
+خودشم بیبی
چشای مرد از تعجب گشاد شد و به پت پت کردن افتاد
!ام..تو..من ..متاسفم
یکی از افرادی که بقل میز وایستاده بودن برای عوض کردن بحث شروع به حرف زدن کرد
"لیدی ببخشید من میخواستم یه درخواست از شما بکنم
+بگو
"شما درخواست کار من رو قبول می کنید
+الان میخوای درخواست بدی؟
"نه الان نه ولی دوست دارم یک بار با شما همکاری کنم
+قطعا
+اقای؟
"کیم تهیونگ
+خوبه
بعد به مردی که هنوز تو تعجب بود اشاره کردم
+و ایشون چی؟
"جانگ هوساک
بعد دوباره دستمو روی شونه هوساک گذاشتم و در حال رفتن گفتم
+شانس اوردی هنوز زنده ای بچه جون
بعد رفتنم صدای دوستاش میومد که هوساک رو مسخره میکردن و میخندیدن
از روی رضایت لبخند زدم و پیش نامجون بر گشتم
۲۲.۷k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.