part 52
#part_52
#فرار
همه ی سرا برگشت سمتم لبخند مصنوعی نشوندم رو ل*ب*ا*م
- ببخشید من یکم سرم درد میکنه میشه برم استراحت کنم ؟
کتی جون نگران گفت
- وا چرا مادر ؟بریم دکتر ؟
هول شدم
- نه نه باور کنید چیزیم نیست فقط یکم خستمه
دیانا ومد چیزی بگه که صدای ارسلان مانعش شد
- برو عزیزم ظهر بخیر
تشکر آمیز نگاهش کردم
- ظهر بخیر عزیزم ببخشید کتی جون
همه ظهر بخیر گفتن و راه افتادم سمت اتاقی که مال منو دیانا بود باید زنگ میزدم به عسل دلم شور میزد با حالت دو از پله ها بالا رفتم اولین اتاق مال ما بوددستگیرشو کشیدم ولی قفل بود !!با تعجب چند بار دیگه امتحان کردم
ولی قفل بود ینی چی اخه ؟ولی ارسلان گفت اینجا باید باشم کلافه رفتم سمت اتاق قبلیم و درشو که باز کردم از وسایل من چیزی نبود فقط یه چمدون مشکی بزرگ رو تخت بود که حتما مال کتی جون بود با حرص رفتم سمت اتاق ارسلان در اونم باز کردمو با کمال تعجب وسایل و ساکم کنار تخت بود از طرفی دلشوره داشتم زود زنگ بزنم که عسل نخوابه و از طرفیم در یکی از اتاقا قفل و اون یکی هم مال کتی جون بود درستم نبود بدون اجازه برم اتاق شخصیش بیخیال شدمو نشستم رو تخت بزرگ ارسلان فوقش میاد بهش میگم دیگه فوری گوشیمو از تو ساکم کشیدم بیرون و روشنش کردم حتی میترسیدم روشنش بزارم نمیدونم چرا دستام یخ زده بود تند تند شماره عسلو گرفتم خوب بود عسلو داشتم پنجمین بوق خورد دیگه میخواستم قطع کنم که یه صدایی از پشت خط با ذوق جواب داد
- الو سلام نیکا تویی؟
نفس راحتی کشیدمو لبخند زدم
- سلام عزیزم اره خوبی ؟
- وای مرسی معلوم هست کجایی تو ؟
یکم مکث کرد و اروم جواب داد
- دو روزم نیست رفتی دلم واست یه ذره شده نمیشه بیای ببینمت ؟
- نه فعلا عسل منم دلم تنگ شده ولی نمیشه خواهری خیلی اوضاع بده تو کجایی ؟
با بغض گفت:
-پیش مامان بودم که شمارت افتاد کم و بیش حفظم دویدم تو حیاط الان تو حیاطم
یکم مکث کرد
#فرار
همه ی سرا برگشت سمتم لبخند مصنوعی نشوندم رو ل*ب*ا*م
- ببخشید من یکم سرم درد میکنه میشه برم استراحت کنم ؟
کتی جون نگران گفت
- وا چرا مادر ؟بریم دکتر ؟
هول شدم
- نه نه باور کنید چیزیم نیست فقط یکم خستمه
دیانا ومد چیزی بگه که صدای ارسلان مانعش شد
- برو عزیزم ظهر بخیر
تشکر آمیز نگاهش کردم
- ظهر بخیر عزیزم ببخشید کتی جون
همه ظهر بخیر گفتن و راه افتادم سمت اتاقی که مال منو دیانا بود باید زنگ میزدم به عسل دلم شور میزد با حالت دو از پله ها بالا رفتم اولین اتاق مال ما بوددستگیرشو کشیدم ولی قفل بود !!با تعجب چند بار دیگه امتحان کردم
ولی قفل بود ینی چی اخه ؟ولی ارسلان گفت اینجا باید باشم کلافه رفتم سمت اتاق قبلیم و درشو که باز کردم از وسایل من چیزی نبود فقط یه چمدون مشکی بزرگ رو تخت بود که حتما مال کتی جون بود با حرص رفتم سمت اتاق ارسلان در اونم باز کردمو با کمال تعجب وسایل و ساکم کنار تخت بود از طرفی دلشوره داشتم زود زنگ بزنم که عسل نخوابه و از طرفیم در یکی از اتاقا قفل و اون یکی هم مال کتی جون بود درستم نبود بدون اجازه برم اتاق شخصیش بیخیال شدمو نشستم رو تخت بزرگ ارسلان فوقش میاد بهش میگم دیگه فوری گوشیمو از تو ساکم کشیدم بیرون و روشنش کردم حتی میترسیدم روشنش بزارم نمیدونم چرا دستام یخ زده بود تند تند شماره عسلو گرفتم خوب بود عسلو داشتم پنجمین بوق خورد دیگه میخواستم قطع کنم که یه صدایی از پشت خط با ذوق جواب داد
- الو سلام نیکا تویی؟
نفس راحتی کشیدمو لبخند زدم
- سلام عزیزم اره خوبی ؟
- وای مرسی معلوم هست کجایی تو ؟
یکم مکث کرد و اروم جواب داد
- دو روزم نیست رفتی دلم واست یه ذره شده نمیشه بیای ببینمت ؟
- نه فعلا عسل منم دلم تنگ شده ولی نمیشه خواهری خیلی اوضاع بده تو کجایی ؟
با بغض گفت:
-پیش مامان بودم که شمارت افتاد کم و بیش حفظم دویدم تو حیاط الان تو حیاطم
یکم مکث کرد
۲.۴k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.