پارت 3

پارت 3


خیلی ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم که یهو در اتاق شکست پسره با دیدن این صحنه منو ول کرد گرد و خاک یکم کنار رفت و با دیدن جونگ کوک تعجب کردم اون با یه اشاره به چندتا مامور دستور داد منو ببرن
(ویو کوک)
امروز خیلی دل شوره داشتم بخاطر همین یه ردیاب روی این
ا/ت کار گذاشتم تا بتونم پیداش کنم اما وقتی به ا/ت رسیدم خون جلو چشمام رو گرفت دیگه نمیتونم به هیچی جز کشتنش فکر کنم وقتی ا/ت رو بردن و مطمعن شدم جاش امنه تفنگمو دراوردمو یه تیر حرومش کردم اون اولین بوسه
ا/تو از من دزدید
(ویو ا/ت)
منو بردن توی ماشین بعد از چند دقیقه جونگ کوک اومدو تو ماشین کنارم نشست اشک تو چشمام جمع شد منو برد نزدیک خودش منم خودمو فرو بردم تو بغلش بعد از چند دقیقه رسیدیم خونه اون منو بغل کردو بردم تو اتاق رو تخت خودشم اومد رو تخت کنارم بعد محکم منو بغل کرد
کوک:دیگه نمیزارم کسی بهت آسیب بزنه قول میدم
خودمو تو بغلش فرو برده بودم اونقدر آرومم میکرد که نفهمیدم کی خوابم برده ولی چیزی که ازش مطمعن بودم اینکه دلم نمیخواد از بغلش بیرون بیام...
پایان
_______________________________
یه پارت کوتاه ولی دلنشین ☺✨