اولین سفر تنهایی 🧡🍂p ۲۲

[پرش زمانی به بعد از تمرین دنس]
جیمین:وای خسته شدیما
کوک:اره
جیمین:وای نگاه کن چه کیوت خوابیدن (سومی با لیا رو میگه)
کوک:اره من که دلم نمیاد بیارش کنم(لیا رو میگه)
جیمین:منم چطوره براید استایل بغلشون کنیم و بزاریم شون تو ماشین
کوک:بله صحیح
کوک لیا رو براید استایل بغل کرد و گزاشت تو ماشین جیمین هم سومی رو بغل کرد و گزاشت تو ماشین
[خونه ی سومی و جیمین]
ویو سومی 💙✡
از خواب بیدار شدم صدای اب میومد از حموم حتما جیمین راستی من کی خوابم برد ولش خیلی گشنم بود رفتم برای اولین بار تو عمرم برای خودم غذا درست کنم امم چی درست کنم اهان کیمچی درست میکنم داشتم شروع به کار میکردم که یهو یکی اومد از پشت بغلم کرد برگشتم دیدم جیمینه
جیمین:اوووو عشقم برای اولین بار داره اشپزی میکنه
سومی:اره خب چیه مگه
جیمین:هیچی فقط تعجب کردم
سومی:از این به بعد منو خیلی پشت گاز میبینی
جیمین:باشه خیلی هم عالی
[همون لحظه خونه ی کوک و لیا]
ویو لیا💜✝
از خواب بیدار شدم و با بوی غذایی که توی خونه پیچیده بود مواجه شدم وای این چه بوی خوبیه ببینم کوک که بلد نیست اشپزی کنه پس این چه بوی غذایی هست رفتم پایین و با کسی که دیدم انگار یه سطل پُر اب یخ رو روم خالی کردن اون یونا بود که داشت اشپزی میکرد ولی این اینجا چیکار میکنه

ادامه دارد......
اسکی ممنوع ❌