𝓼𝔀𝓮𝓮𝓽 𝓵𝓸𝓿𝓮
.
.
.
.
P:5
.
.
.
.
.
وقتی که کلاس تموم شد با هری و دوستانش به سرسرا رفتیم ، ۳۰ دقیقه دیگه کلاس معجون سازی با اسلیترین داشتیم و بعدش هم کلاس تغییر شکل با ریونکلاو و بعد آزاد بودیم . وقتی سر میز گریفیندور توی سرسرا نشستیم رون گفت
رون : بچه ها شما اصلا چیزی از تاریخ فهمیدین؟ من که اصلااا هیچی نفهمیدم
هلن: من هم همینطور اصلا نمیفهمم پروفسور دامبلدور چرا باید یه روح رو برای تدریس تاریخ قبول کنه
هرماینی: هلن اون روح از اول روح نبوده که
هری: خب درسته ولی وقتی مرده میتونست که اخراجش کنه
هرماینی: خب چرا باید اخراجش کنه؟
هلن: میتونست یک آدم زنده رو برای تدریس بیاره که درس رو مفهومی به ما بگه نه این که فقط روخونی کنه
هرماینی: میدونید بچه ها ، من فکر میکنم شما ها اصلا سر کلاس به درس توجه نمیکنید و حواستون جای دیگه هست بهتره به جای اینکه به تفریحات و کارهای دیگه فکر کنید فقط چند ساعت در روز رو بزارید برای درستون
هلن: هری ، رون من دیگه کم کم برم . خیلی کار دارم . خداحافظ .
خیلی ازش حرسم گرفت ، گندزاده ی خودشیفته فکر کرده چون چهار تا جمله رو از سر خرخونی حفظ کرده خیلی باهوش و خفنه . « گایز ناراحت نشید ها »
هرماینی : از دست من ناراحت شد؟
هری: معلومه که ناراحت شد .
رون: هرماینی به نظرم تو به خاطر درس ها خیلی مغرور شدی و این خیلی همه رو ناراحت میکنه
هری: باید ازش معذرت خواهی کنی .
هرماینی : برم معذرت خواهی چی بگم ؟ بگم ببخشید که شما همگی تو درس تاریخ ضعیف هستید؟
هری: تو اصلا منظور ما رو نمیفهمی هرماینی ، بهتره من برم ، فعلا .
از زبان دراکو :
در اعماق جنگل ممنوعه نشسته بودم و فکر میکردم . از بعد صبحانه ای که با هلن خوردم دیگه باهاش حرف نزدم . دلم برای هم صحبتی باهاش تنگ شده . زنگ بعدی با گریفیندور کلاس معجون سازی داریم . خداکنه که یه فعالیتی داشته باشیم که نیاز به گروهبندی داشته باشیم هلن با من هم گروه بشه مجبوری با هم حرف بزنیم . البته اگر با اون پاتر هم همگروهی بشه خیلی خوبه . توی همین فکر ها بودم که یکهو یه نفر دستش رو گذاشت رو شونده ام ، برگشتم و دیدم که…
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
جغد هلن بود ! « نکنه فکر کردید خود هلن رو به این زودی ها تنهایی با دراکو رو به رو میکنم😂» مثل اینکه دست کسی نبوده جفت پای جغده بوده ، یه نامه به پاش آویزون بود که نوشته بود
نامه : دراکو ی عزیز سلام ! امیدوارم حالت خوب باشد ، از بعد از صبحانه ای که با هم خوردیم دیگه موفق نشدم با تو هم صحبت بشم . فکر میکنم از این ساعت تا روزی که روزش بشه تنها راه ارتباطی من و تو این جغد بیچاره هست . دراکو لطفا امروز سر کلاس معجون سازی یا زنگ تفریح بعدش شروع کن به تیکه انداختن به من و هری و دوستانش .اگر درگیری ای پیش اومد که من توش به تو حرف بدی زدم ، درگیری فیزیکی پیش اومد و یا دلت رو شکستم از همین الان ازت عذر میخوام . اگر شرایط نوشتن جواب این نامه رو نداشتی هر وقت که دلت میخواست و تونستی جوابش رو برام بفرست . دوست دار همیشگی تو هلن.
دراکو : نامه رو که کامل خوندم امیدی توی دلم روشن شد . حتما به درخواست هایی که توی نامه ازم کرده عمل میکنم . احتمالا سر کلاس جواب نامه رو بنویسم و توی کیفش بندازم . نمیدونم حالا که فعلا ۱۵ دقیقه دیگه باید برم به کلاس معجون سازی با گریفیندور
.
.
.
P:5
.
.
.
.
.
وقتی که کلاس تموم شد با هری و دوستانش به سرسرا رفتیم ، ۳۰ دقیقه دیگه کلاس معجون سازی با اسلیترین داشتیم و بعدش هم کلاس تغییر شکل با ریونکلاو و بعد آزاد بودیم . وقتی سر میز گریفیندور توی سرسرا نشستیم رون گفت
رون : بچه ها شما اصلا چیزی از تاریخ فهمیدین؟ من که اصلااا هیچی نفهمیدم
هلن: من هم همینطور اصلا نمیفهمم پروفسور دامبلدور چرا باید یه روح رو برای تدریس تاریخ قبول کنه
هرماینی: هلن اون روح از اول روح نبوده که
هری: خب درسته ولی وقتی مرده میتونست که اخراجش کنه
هرماینی: خب چرا باید اخراجش کنه؟
هلن: میتونست یک آدم زنده رو برای تدریس بیاره که درس رو مفهومی به ما بگه نه این که فقط روخونی کنه
هرماینی: میدونید بچه ها ، من فکر میکنم شما ها اصلا سر کلاس به درس توجه نمیکنید و حواستون جای دیگه هست بهتره به جای اینکه به تفریحات و کارهای دیگه فکر کنید فقط چند ساعت در روز رو بزارید برای درستون
هلن: هری ، رون من دیگه کم کم برم . خیلی کار دارم . خداحافظ .
خیلی ازش حرسم گرفت ، گندزاده ی خودشیفته فکر کرده چون چهار تا جمله رو از سر خرخونی حفظ کرده خیلی باهوش و خفنه . « گایز ناراحت نشید ها »
هرماینی : از دست من ناراحت شد؟
هری: معلومه که ناراحت شد .
رون: هرماینی به نظرم تو به خاطر درس ها خیلی مغرور شدی و این خیلی همه رو ناراحت میکنه
هری: باید ازش معذرت خواهی کنی .
هرماینی : برم معذرت خواهی چی بگم ؟ بگم ببخشید که شما همگی تو درس تاریخ ضعیف هستید؟
هری: تو اصلا منظور ما رو نمیفهمی هرماینی ، بهتره من برم ، فعلا .
از زبان دراکو :
در اعماق جنگل ممنوعه نشسته بودم و فکر میکردم . از بعد صبحانه ای که با هلن خوردم دیگه باهاش حرف نزدم . دلم برای هم صحبتی باهاش تنگ شده . زنگ بعدی با گریفیندور کلاس معجون سازی داریم . خداکنه که یه فعالیتی داشته باشیم که نیاز به گروهبندی داشته باشیم هلن با من هم گروه بشه مجبوری با هم حرف بزنیم . البته اگر با اون پاتر هم همگروهی بشه خیلی خوبه . توی همین فکر ها بودم که یکهو یه نفر دستش رو گذاشت رو شونده ام ، برگشتم و دیدم که…
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
جغد هلن بود ! « نکنه فکر کردید خود هلن رو به این زودی ها تنهایی با دراکو رو به رو میکنم😂» مثل اینکه دست کسی نبوده جفت پای جغده بوده ، یه نامه به پاش آویزون بود که نوشته بود
نامه : دراکو ی عزیز سلام ! امیدوارم حالت خوب باشد ، از بعد از صبحانه ای که با هم خوردیم دیگه موفق نشدم با تو هم صحبت بشم . فکر میکنم از این ساعت تا روزی که روزش بشه تنها راه ارتباطی من و تو این جغد بیچاره هست . دراکو لطفا امروز سر کلاس معجون سازی یا زنگ تفریح بعدش شروع کن به تیکه انداختن به من و هری و دوستانش .اگر درگیری ای پیش اومد که من توش به تو حرف بدی زدم ، درگیری فیزیکی پیش اومد و یا دلت رو شکستم از همین الان ازت عذر میخوام . اگر شرایط نوشتن جواب این نامه رو نداشتی هر وقت که دلت میخواست و تونستی جوابش رو برام بفرست . دوست دار همیشگی تو هلن.
دراکو : نامه رو که کامل خوندم امیدی توی دلم روشن شد . حتما به درخواست هایی که توی نامه ازم کرده عمل میکنم . احتمالا سر کلاس جواب نامه رو بنویسم و توی کیفش بندازم . نمیدونم حالا که فعلا ۱۵ دقیقه دیگه باید برم به کلاس معجون سازی با گریفیندور
۶.۶k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.