فیک ازدواج اجباری پارت ۱۴
خوب خوب من برگشتم چون خیلی ها پیام داده بودن فیک رو ادامه بدم ولی ی مدت سرم شلوغ بود معذرت میخوام 😉😉😉
بریم ادامه فیک
بعداز اینکه به خونه رسیدیم به طرف خونه راه افتادیم کلید انداختیم وارد خونه شدیم لامپ هارو روشن کردیم .
سجین= وای چه خونه قشنگی
یونگی = مرسی
ا.ت = خوبه که خوشت اومد سجین جان حالا تو یونگی برین حموم کنین و لباس های قشنگ بپوشین
سجین = باشه
بعداز باشه سجین یونگی و سجین رفتن طبقه بالا تا حموم کنن و لباس بپوشن منم تا اون موقع رفتم چندتا خوراکی آماده کنم
ا.ت = خوب دیگه تموم شد آخی... انگار کوه کنده
که دیدم سجین و یونگی از پله ها اومدن پایین ی لباس ست پوشیده بودن خیلی قشنگ بود که سجین به طرف من اومد
سجین = ا.ت قشنگه لباسم با یونگی ست گردم
ا.ت = آره عزیزم خیلی قشنگه خوب دیگه بیایین فیلم بزاریم ببینیم
سجین = باشه
با یونگی و سجین نشستیم روی مبل لامپ هارو خاموش کردم چون فیلم ترسناک گذاشته بودم میخواستم ببینم یونگی میترسه یا نه چون توی فروشگاه خیلی شجاع بازی در آورده بود ..
(فلش بک به فروشگاه )
بعداز اینکه دزد رو تحویل پلیس دادیم یکم به اسرار سجین توی فروشگاه گشتیم که سجین یه لباس هالوین ترسناک دید و جیغ زد پرید بغل یونگی
سجین = جیغغغغغ اون چیه تیلی ترسناکه
یونگی = عزیزم نترس فقد لباسه برای چی میترسی تا یونگی شجاع اینجاست که سجین رو از شر هرچی چیز ترسناک نجات بده
با این حرف یونگی روم رو کردم اون ور و شروع به خندیدن کردم که از چشم یونگی دور نموند
یونگی = ا.ت به چی میخندی چیز خنده داری گفتم
ا.ت = نه یونگی تو هیچ هم حرف خنده دارینزدی
با جمله آخر ا.ت از خنده منفجر شد بعداز اینکه خندش تموم شد برگشت طرف سجین
ا.ت = سجین جان ی سوال بپرسم عزیزم
سجین= اوهوم بپرس
ا.ت = من شجاعم هستم یا یونگی
با این حرف من یونگی هم تایید کرد که ببینیم سجین چی میگه
سجین = خوب هردوتون هم شجاعید
ا.ت = عزیزم ی نفر رو باید انتخاب کنی
سجین = اوم یونگی خیلی شجاع که منو از دست اون آقا دزده نجات داد
با این حرف سجین چشمام چهار تا شد و روم رو برگردوندم طرف یونگی که دیدم داره با ی نیشخند
ا.ت = باشه یونگی خان میفهمیم که شجاع .... بچه ها اینو زیر لبی گفت
(پاپان فلش بک )
فیلم رو گذاشتم و نشستم روی مبل منتظر شدم تا فیلم شروع بشه فیلم شروع شده بود و داشتیم نگاه میکردیم که جای خیلی ترسناک فیلم اومد که دیدم یونگی بالشت مبل رو آنقدر توی بغلش سفت نگه داشته و داره عین بید میلرزه دیدم سجین هم عین چی به یونگی چسبیده منم از این موقعیت سوء استفاده کردم و یواشکی جوری که اونا نفهمن رفتم پشت مبل قائم شدم و یواش یواش به اونا نزدیک شدم و ی هو از پشت پریدم روی سر یونگی و سجین جوری ترسیده بودن که جوفتتشون هم داشتن میلرزیدن منم کم نیاوردم جلوی خودشون زدم زیر خنده
سجین = چیکار.... میکنی ا.ت ترشیدم ... آنقدر ترسیده بود که یکم صداش رو بچگونه تر کرد
یونگی =چیکار کردی ا.ت زهره ترک شدم دیونه مگه جن بوداده ظاهر شدی میخواستی منو بکشی قسط جون منو کرده بودی
ا.ت = وای یونگی و سجین باید قیافتون رو میدید وای خدایا عالی بود ..
و دوباره زد زیر خنده
ا.ت = حالا سجین جان یونگی خیلی شجاع یا من
سجین = بازم میگم یونگی
با این حرف سجین خواستم همین الان وسط خونه منفجر بشم
ا.ت = عزیزم همین الان یونگی عین چی ترسید باز اون شجاع
سجین = اینکه دلیل نمیشه هم منترسیدم هم یونگی بلز میگم یونگی شجاع
یونگی = آفرین سجین جان تحویلی بگیر ا.ت خانم حالا کی شجاع نقشه های شومت جواب نمیده عزیزم
عزیزم رو با ی لحن خیلی بدی گفتم با تمسخر گفت ...
ا.ت = باشه سجین جون هرچی تو بگی اصلا من شجاع نیستم اصلا من رفتم بخوابم
سجین = شب بخیر
یونگی = شب بخیر بازنده
خوب بچه اینم پارت جدید اینو طولانی نوشتم که توی این چند وقت رو جبران کنم 🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠
بریم ادامه فیک
بعداز اینکه به خونه رسیدیم به طرف خونه راه افتادیم کلید انداختیم وارد خونه شدیم لامپ هارو روشن کردیم .
سجین= وای چه خونه قشنگی
یونگی = مرسی
ا.ت = خوبه که خوشت اومد سجین جان حالا تو یونگی برین حموم کنین و لباس های قشنگ بپوشین
سجین = باشه
بعداز باشه سجین یونگی و سجین رفتن طبقه بالا تا حموم کنن و لباس بپوشن منم تا اون موقع رفتم چندتا خوراکی آماده کنم
ا.ت = خوب دیگه تموم شد آخی... انگار کوه کنده
که دیدم سجین و یونگی از پله ها اومدن پایین ی لباس ست پوشیده بودن خیلی قشنگ بود که سجین به طرف من اومد
سجین = ا.ت قشنگه لباسم با یونگی ست گردم
ا.ت = آره عزیزم خیلی قشنگه خوب دیگه بیایین فیلم بزاریم ببینیم
سجین = باشه
با یونگی و سجین نشستیم روی مبل لامپ هارو خاموش کردم چون فیلم ترسناک گذاشته بودم میخواستم ببینم یونگی میترسه یا نه چون توی فروشگاه خیلی شجاع بازی در آورده بود ..
(فلش بک به فروشگاه )
بعداز اینکه دزد رو تحویل پلیس دادیم یکم به اسرار سجین توی فروشگاه گشتیم که سجین یه لباس هالوین ترسناک دید و جیغ زد پرید بغل یونگی
سجین = جیغغغغغ اون چیه تیلی ترسناکه
یونگی = عزیزم نترس فقد لباسه برای چی میترسی تا یونگی شجاع اینجاست که سجین رو از شر هرچی چیز ترسناک نجات بده
با این حرف یونگی روم رو کردم اون ور و شروع به خندیدن کردم که از چشم یونگی دور نموند
یونگی = ا.ت به چی میخندی چیز خنده داری گفتم
ا.ت = نه یونگی تو هیچ هم حرف خنده دارینزدی
با جمله آخر ا.ت از خنده منفجر شد بعداز اینکه خندش تموم شد برگشت طرف سجین
ا.ت = سجین جان ی سوال بپرسم عزیزم
سجین= اوهوم بپرس
ا.ت = من شجاعم هستم یا یونگی
با این حرف من یونگی هم تایید کرد که ببینیم سجین چی میگه
سجین = خوب هردوتون هم شجاعید
ا.ت = عزیزم ی نفر رو باید انتخاب کنی
سجین = اوم یونگی خیلی شجاع که منو از دست اون آقا دزده نجات داد
با این حرف سجین چشمام چهار تا شد و روم رو برگردوندم طرف یونگی که دیدم داره با ی نیشخند
ا.ت = باشه یونگی خان میفهمیم که شجاع .... بچه ها اینو زیر لبی گفت
(پاپان فلش بک )
فیلم رو گذاشتم و نشستم روی مبل منتظر شدم تا فیلم شروع بشه فیلم شروع شده بود و داشتیم نگاه میکردیم که جای خیلی ترسناک فیلم اومد که دیدم یونگی بالشت مبل رو آنقدر توی بغلش سفت نگه داشته و داره عین بید میلرزه دیدم سجین هم عین چی به یونگی چسبیده منم از این موقعیت سوء استفاده کردم و یواشکی جوری که اونا نفهمن رفتم پشت مبل قائم شدم و یواش یواش به اونا نزدیک شدم و ی هو از پشت پریدم روی سر یونگی و سجین جوری ترسیده بودن که جوفتتشون هم داشتن میلرزیدن منم کم نیاوردم جلوی خودشون زدم زیر خنده
سجین = چیکار.... میکنی ا.ت ترشیدم ... آنقدر ترسیده بود که یکم صداش رو بچگونه تر کرد
یونگی =چیکار کردی ا.ت زهره ترک شدم دیونه مگه جن بوداده ظاهر شدی میخواستی منو بکشی قسط جون منو کرده بودی
ا.ت = وای یونگی و سجین باید قیافتون رو میدید وای خدایا عالی بود ..
و دوباره زد زیر خنده
ا.ت = حالا سجین جان یونگی خیلی شجاع یا من
سجین = بازم میگم یونگی
با این حرف سجین خواستم همین الان وسط خونه منفجر بشم
ا.ت = عزیزم همین الان یونگی عین چی ترسید باز اون شجاع
سجین = اینکه دلیل نمیشه هم منترسیدم هم یونگی بلز میگم یونگی شجاع
یونگی = آفرین سجین جان تحویلی بگیر ا.ت خانم حالا کی شجاع نقشه های شومت جواب نمیده عزیزم
عزیزم رو با ی لحن خیلی بدی گفتم با تمسخر گفت ...
ا.ت = باشه سجین جون هرچی تو بگی اصلا من شجاع نیستم اصلا من رفتم بخوابم
سجین = شب بخیر
یونگی = شب بخیر بازنده
خوب بچه اینم پارت جدید اینو طولانی نوشتم که توی این چند وقت رو جبران کنم 🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠
۱۳.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.