پارت اخر
پارت اخر
لیا از روی ترس نمیدونست چیکار کنه...
خودشو از پنجره پرت کرد....
وقتی افتاد دلیا لیا رو دید بدو بدو اومد سمت لیا دید لیا داره به پنجره ی خونشون اشاره میکنه..
٪دلیا: لیا چی چیشده؟!؟
لیا نمیتونست حرف بزنه...
جولیا اومد جلو ی پنجره یه میخ تو دستش بود اونو پرت کرد تو چش...م لیا
لیا داد بود که میزد...
جولیا لباساشو عوض کرد
از خونه رفت بیرون رسید به حیاط خونه ی خودشون مامان باباش نیومده بودن در باز بود
_جولیا: داداشی میتونی تا ابد همینجا با خیال خوش بخواب![خنده]
جولیا نمیدونست داره کجا میره رفتو رفت و بعد رسید به یه کوچه ی بنبست نمیدونم چرا رفت اونجا...
اونجا همون پسرای تو پارتی رو دید رفت جلو سلام کرد...
یکیشون با همون چا..قو گردن جولیا رو گرفت و کش..تش.......
پایان فصل یکِ شاید فصل دو رو هم بزارم بوس بهتون😉
فقط ببخشید که فصل اول انقدر بد تموم شد🥲
حمایت کنید تا داستانهای دیگه هم بزارم 😊🫠🙃
بچهها برین رمان های قبلی هم ببینین😚
لیا از روی ترس نمیدونست چیکار کنه...
خودشو از پنجره پرت کرد....
وقتی افتاد دلیا لیا رو دید بدو بدو اومد سمت لیا دید لیا داره به پنجره ی خونشون اشاره میکنه..
٪دلیا: لیا چی چیشده؟!؟
لیا نمیتونست حرف بزنه...
جولیا اومد جلو ی پنجره یه میخ تو دستش بود اونو پرت کرد تو چش...م لیا
لیا داد بود که میزد...
جولیا لباساشو عوض کرد
از خونه رفت بیرون رسید به حیاط خونه ی خودشون مامان باباش نیومده بودن در باز بود
_جولیا: داداشی میتونی تا ابد همینجا با خیال خوش بخواب![خنده]
جولیا نمیدونست داره کجا میره رفتو رفت و بعد رسید به یه کوچه ی بنبست نمیدونم چرا رفت اونجا...
اونجا همون پسرای تو پارتی رو دید رفت جلو سلام کرد...
یکیشون با همون چا..قو گردن جولیا رو گرفت و کش..تش.......
پایان فصل یکِ شاید فصل دو رو هم بزارم بوس بهتون😉
فقط ببخشید که فصل اول انقدر بد تموم شد🥲
حمایت کنید تا داستانهای دیگه هم بزارم 😊🫠🙃
بچهها برین رمان های قبلی هم ببینین😚
۱.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.