دیدار شبانه با او ۲(نفرت و عشقی دوباره)
پارت ۲
پدر ج= ته این بازی معلوم نیست چی میشه.. پس.. باید با برنامه ریزی پیش بیای تا کسی اسیب نبینه
-. هه. تو اگه میتونستی برنامه ریزی کنی الان وضعمون این نبود..
پدر جیمین= من خیر و صلاح همه رو میخواهم..
_ اره همه چی به غیر از من و زندگیم🙄
مادر ج=( با گریه..) پسرم خواهش میکنم... پدرت و من مجبوریم..
_(داد) اره.. مجبورین... چرا به من هیچی نمیگین ها؟
من مگه پسرتونم؟
اصلا اندازع یه خدمتکار خونتون براتون ارزش ندارم.. شما اصلا زنگ میزنین بپرسین غذا دارم؟ تنها نیستم؟ حالم خوبه اصلا؟ فقط وقتی کار دارین یادتون میفته که پسری به نام جیمین دارید (اخرش با بغض)
پدر ج=خیلی داری تند پیش میری جیمین.... تو نمیدونی قضیه چیه..
_چیه؟ تو روشنم کن... تو بگو قضیه چیه... بگو ببینم باید چه غلطی کنم... بگووووو
پدر ج= قضیه شوخی بردار نیست.. کار ادم کمی هم نیست.. یارو خیلی قدرت داره... هیچ کی نمیتونه رو حرفش حرف بزنه...
_اها پس چون بقیه نمیتونن من هم نباید چیزی بگم؟
من مثل شما نیستم که بشینم و کاری نکنم و بگزارم پیگران برای زندگین تصمیم بگیرن...
پدر ج = به این سادگی که میگی نیست جیمین..
- فرار میکنیم... من و ات.. میریم جایی مه پیدامون نکنن.. حتما یه جایی میشه رفت.. پیدامون نمیکنن..
پدر ج= اتفاقا پیدا میکنن.. این ادم کله گنده ای که دارم میگم.. از اشناهاست...
_چی؟ کی؟ کی میخواد با ما همچین کاری کنه؟
مادر ج = اونــ... هق.. اونـ.....
پدر ج= ته این بازی معلوم نیست چی میشه.. پس.. باید با برنامه ریزی پیش بیای تا کسی اسیب نبینه
-. هه. تو اگه میتونستی برنامه ریزی کنی الان وضعمون این نبود..
پدر جیمین= من خیر و صلاح همه رو میخواهم..
_ اره همه چی به غیر از من و زندگیم🙄
مادر ج=( با گریه..) پسرم خواهش میکنم... پدرت و من مجبوریم..
_(داد) اره.. مجبورین... چرا به من هیچی نمیگین ها؟
من مگه پسرتونم؟
اصلا اندازع یه خدمتکار خونتون براتون ارزش ندارم.. شما اصلا زنگ میزنین بپرسین غذا دارم؟ تنها نیستم؟ حالم خوبه اصلا؟ فقط وقتی کار دارین یادتون میفته که پسری به نام جیمین دارید (اخرش با بغض)
پدر ج=خیلی داری تند پیش میری جیمین.... تو نمیدونی قضیه چیه..
_چیه؟ تو روشنم کن... تو بگو قضیه چیه... بگو ببینم باید چه غلطی کنم... بگووووو
پدر ج= قضیه شوخی بردار نیست.. کار ادم کمی هم نیست.. یارو خیلی قدرت داره... هیچ کی نمیتونه رو حرفش حرف بزنه...
_اها پس چون بقیه نمیتونن من هم نباید چیزی بگم؟
من مثل شما نیستم که بشینم و کاری نکنم و بگزارم پیگران برای زندگین تصمیم بگیرن...
پدر ج = به این سادگی که میگی نیست جیمین..
- فرار میکنیم... من و ات.. میریم جایی مه پیدامون نکنن.. حتما یه جایی میشه رفت.. پیدامون نمیکنن..
پدر ج= اتفاقا پیدا میکنن.. این ادم کله گنده ای که دارم میگم.. از اشناهاست...
_چی؟ کی؟ کی میخواد با ما همچین کاری کنه؟
مادر ج = اونــ... هق.. اونـ.....
۷.۳k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.