part◇⁶
چشمان خمار تو
مرد: خیلی شانس آوردید وگرنه ممکن بود بیشتر ازتون پول بگیرم
ا/ت:واقعا ازت ممنونم
مرد:فردا ساعت ۳ صبح با وسایلاتون بیاید اینجا چون ساعت ۱۲ ظهر حرکته ، تا فردا ام من پاسپرتاتونو آماده میکنم
سارا:چرا انقدر زود، ساعت ۳ خیلی زوده!
مرد:مگه نمیگی نمیخوان خونوادت بفهمن که دارید از کشور خارج میشید ، خب اگه اونا بیدار باشن که جلوتونو میگیرن.
سارا:اوو راست میگی اصلا یادم نبود😅
مرد:پس فردا منتظرتونم
ا/ت و سارا: فعلا
راوی:سارا و ا/ت دست تکون دادن و رفتن بیرون و با خودشون تصمیم گرفتن برن یه چند دست لباس بگیرن.
ا/ت خب همه چی گرفتیم بریم خونه که وسایلمونو جمع کنیم و یکم بخوابیم که سرحال باشیم
سارا: اوکی پس فردا میبینمت ، اصن دل تو دلم نیست خیلی خوشحالم😄
راوی:هرکدوم رفتن و برای فردا آماده شدن خیلی خوشحال بودن که بالاخره زندگی که منتظرش بودن فرا میرسه.
اما واقعا زندگی خوبی براشون تو کره رقم میخوره؟
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
مرد: خیلی شانس آوردید وگرنه ممکن بود بیشتر ازتون پول بگیرم
ا/ت:واقعا ازت ممنونم
مرد:فردا ساعت ۳ صبح با وسایلاتون بیاید اینجا چون ساعت ۱۲ ظهر حرکته ، تا فردا ام من پاسپرتاتونو آماده میکنم
سارا:چرا انقدر زود، ساعت ۳ خیلی زوده!
مرد:مگه نمیگی نمیخوان خونوادت بفهمن که دارید از کشور خارج میشید ، خب اگه اونا بیدار باشن که جلوتونو میگیرن.
سارا:اوو راست میگی اصلا یادم نبود😅
مرد:پس فردا منتظرتونم
ا/ت و سارا: فعلا
راوی:سارا و ا/ت دست تکون دادن و رفتن بیرون و با خودشون تصمیم گرفتن برن یه چند دست لباس بگیرن.
ا/ت خب همه چی گرفتیم بریم خونه که وسایلمونو جمع کنیم و یکم بخوابیم که سرحال باشیم
سارا: اوکی پس فردا میبینمت ، اصن دل تو دلم نیست خیلی خوشحالم😄
راوی:هرکدوم رفتن و برای فردا آماده شدن خیلی خوشحال بودن که بالاخره زندگی که منتظرش بودن فرا میرسه.
اما واقعا زندگی خوبی براشون تو کره رقم میخوره؟
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
۲۱.۴k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.