ابنبات ترش. پارت 27
جلوی در وایستادم و به تهیونگ سلام گفتم
تهیونگ: ا/ت تو برو توی خونه من یکم با این آقای خوش قیافه کار دارم.
رفتم بالا و لباسام رو عوض کردم حدود یه ساعت صبر کردم ولی تهیونگ برنگشت
دیگه فضولیم گل کرد و از پنجره یواشکی بهشون نگاه کردم
داشتن حرف می زدن
از قیافه جیهوپ معلوم بود خیلی عصبانی و ناراحته
و از قیافه تهیونگ خوش حالی مخفی معلوم بود ( کرمشو ریخت)
رفتم پایین و از روی پله ها داد زدم: شما دوتا چقدر حرف می زنین،بیاین بالا دیگه
جیهوپ با اخم اومد توی خونه و دست منو گرفت و کشو کشون برد
تیهونگ سعی می کرد منو جدا کنه ولی جیهوپ به خاطر عصبانیت زورش خیلی زیاد شده بود.
پرتم کرد توی ماشین
من واقعا نمی فهمیدم چه خبره و خیلی از این جو ترسناک ترسیده بودم
تهیونگ سعی کرد جلوش رو بگیره
جیهوپ سوار ماشین شد و با خشم تمام شروع به رانندگی کرد .
برگشتیم خونه اش
تمام راه ساکت بود
گفتم: جیهوپ چی شده؟
تهیونگ مگه چی گفته که اینجوری می کنی؟
جیهوپ هیچی نگفت و در و پنجره های خونه رو قفل کرد
هر چی می گفتم جیهوپ هیچی نمی گفت
از این که نمی دونستم چی شده خیلی بیشتر ترسیده بودم
جبهوپ: برگرد اتاقت ا/ت
داد زدم: جیهوپ می خوای به خاطر چی اینگار رو می کنی؟ اگر ندونم برای چی اینکار رو می کنی چجوری راه چاره رو پیدا کنم
جیهوپ اومد صاف رو به روم وایساد و مثل یه بمب بود لحظه ممکن بود منفجر بشه
جیهوپ: چرا باهام این کار رو کردی ا/ت؟
چرا دروغ گفتی ؟
من که همه کاری کردم که عشق ما خالصانه و بدون دروغ باشه ولی غافل از این که پایه ی این عشق دروغ بوده
قلبم اومد تو حلقم
یعنی چیا رو فهمیده؟
تا کجا فهمیده؟
بغضش گرفت
جیهوپ: چرا بهم نگفتی دیروز چرا دیر برگشتی خونه؟
اگر اون مرد بهت تجاوز می کرد من چه گِلی به سرم می ریختم؟
نفس راحتی کشیدم
گفتم: آها اون
جیهوپ بغضش ترکید : خیلی ترسیدم وقتی تهیونگ بهم گفت چیکار کردی!!خیلی کارت احمقانه و ریسکی بود.چرا بهم نگفتی؟
گفتم: نمی خواستم بترسی و عصبانی بشی.
جیهوپ: دیگه حق نداری شب ها بری بیرون مگر با همدیگه
باشه خر قشنگم؟
ا/ت: ولی
می دونی که پیاده روی نصفه شبی از علایق مورد علاقمه
جیهوپ: همین که گفتم ،به عنوان دوست پسر قند عسلت اجازه تصویب این قانون رو دارم
حالا هم برو دوش بگیر بیا بغلم امشب اینقدر حرص خوردم که خوابم گرفته
رفتم دوش گرفتم
زیر دوش فکرم خیلی درگیر بود
اگر اون سر این موضوع این واکنش رو داشته پس اگر بقیهی چیزا رو بفهمه چیکار می کنه؟
ما دیگه به هم وابسته شدیم.
شب دوباره خوابم نمی برد
به تهیونگ پیام دادم (ضربدر تهیونگ تو چته )
بیداری؟
× آره
به جیهوپ چرا امروز راجب دیشب گفتی؟
× اون باید می دونست
× تازه من فکر کردم خودت گفتی
× ا/ت باید یه چیزی بگم
× ا/ت من خیلی دوست دارم
تهیونگ: ا/ت تو برو توی خونه من یکم با این آقای خوش قیافه کار دارم.
رفتم بالا و لباسام رو عوض کردم حدود یه ساعت صبر کردم ولی تهیونگ برنگشت
دیگه فضولیم گل کرد و از پنجره یواشکی بهشون نگاه کردم
داشتن حرف می زدن
از قیافه جیهوپ معلوم بود خیلی عصبانی و ناراحته
و از قیافه تهیونگ خوش حالی مخفی معلوم بود ( کرمشو ریخت)
رفتم پایین و از روی پله ها داد زدم: شما دوتا چقدر حرف می زنین،بیاین بالا دیگه
جیهوپ با اخم اومد توی خونه و دست منو گرفت و کشو کشون برد
تیهونگ سعی می کرد منو جدا کنه ولی جیهوپ به خاطر عصبانیت زورش خیلی زیاد شده بود.
پرتم کرد توی ماشین
من واقعا نمی فهمیدم چه خبره و خیلی از این جو ترسناک ترسیده بودم
تهیونگ سعی کرد جلوش رو بگیره
جیهوپ سوار ماشین شد و با خشم تمام شروع به رانندگی کرد .
برگشتیم خونه اش
تمام راه ساکت بود
گفتم: جیهوپ چی شده؟
تهیونگ مگه چی گفته که اینجوری می کنی؟
جیهوپ هیچی نگفت و در و پنجره های خونه رو قفل کرد
هر چی می گفتم جیهوپ هیچی نمی گفت
از این که نمی دونستم چی شده خیلی بیشتر ترسیده بودم
جبهوپ: برگرد اتاقت ا/ت
داد زدم: جیهوپ می خوای به خاطر چی اینگار رو می کنی؟ اگر ندونم برای چی اینکار رو می کنی چجوری راه چاره رو پیدا کنم
جیهوپ اومد صاف رو به روم وایساد و مثل یه بمب بود لحظه ممکن بود منفجر بشه
جیهوپ: چرا باهام این کار رو کردی ا/ت؟
چرا دروغ گفتی ؟
من که همه کاری کردم که عشق ما خالصانه و بدون دروغ باشه ولی غافل از این که پایه ی این عشق دروغ بوده
قلبم اومد تو حلقم
یعنی چیا رو فهمیده؟
تا کجا فهمیده؟
بغضش گرفت
جیهوپ: چرا بهم نگفتی دیروز چرا دیر برگشتی خونه؟
اگر اون مرد بهت تجاوز می کرد من چه گِلی به سرم می ریختم؟
نفس راحتی کشیدم
گفتم: آها اون
جیهوپ بغضش ترکید : خیلی ترسیدم وقتی تهیونگ بهم گفت چیکار کردی!!خیلی کارت احمقانه و ریسکی بود.چرا بهم نگفتی؟
گفتم: نمی خواستم بترسی و عصبانی بشی.
جیهوپ: دیگه حق نداری شب ها بری بیرون مگر با همدیگه
باشه خر قشنگم؟
ا/ت: ولی
می دونی که پیاده روی نصفه شبی از علایق مورد علاقمه
جیهوپ: همین که گفتم ،به عنوان دوست پسر قند عسلت اجازه تصویب این قانون رو دارم
حالا هم برو دوش بگیر بیا بغلم امشب اینقدر حرص خوردم که خوابم گرفته
رفتم دوش گرفتم
زیر دوش فکرم خیلی درگیر بود
اگر اون سر این موضوع این واکنش رو داشته پس اگر بقیهی چیزا رو بفهمه چیکار می کنه؟
ما دیگه به هم وابسته شدیم.
شب دوباره خوابم نمی برد
به تهیونگ پیام دادم (ضربدر تهیونگ تو چته )
بیداری؟
× آره
به جیهوپ چرا امروز راجب دیشب گفتی؟
× اون باید می دونست
× تازه من فکر کردم خودت گفتی
× ا/ت باید یه چیزی بگم
× ا/ت من خیلی دوست دارم
۱۲.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.