فصل ۲ پارت ۲۴ ( پارت ۴۱ )
ویو آیونگ
رفتم پایین ایستادم ماشین اومد ولی راننده خودم نبود حتما تاکسی چیزی گرفتن اینقدر خستم بود که خوابم برد
چشامو که باز کردم یه جای تاریک بودم دهنم بسته شده بود دستو پاهام هم بسته بود نمیتونستم تکون بخورم که یه دفه چراغا روشن شدن و یکی جلوم ظاهر شد
؟ میبینم خوب بزرگ شدی آیونگ
+ ....
؟ آخی نمیتونه حرف بزنه دهنشو باز کنید
+ اهه تو کی هستی چی میخوای ازم؟؟
؟ هومم راستی تو منو یادت نمیاد چون حافظتو از دست دادی من...
+ کیم هانسو
؟ ها از کجا فهمیدی؟
+ هه فک کردی از هیچی خبر ندارم ها از اینکه کله خانوادمو ازم گرفتی خبر ندارم
؟ خوبه که میدونی پس نیاز به توضیح نیس
+ حالا از من چی میخوای
؟ هومم میخوام بهت یه چی هدیه بدم
+ هدیه؟
؟ اوهوم میخوام بفرستمت پیش مامان و بابات( پوزخند)
+ چ..چی؟؟
؟ ولی قبلش باید اون دوس پسرتو خبر کنم که حرفای آخرو بهت بزنه و بعدش اونم بفرستم پیشت
+ نه نه تو غلط میکنی عوضی اگه دست به کوک برسه...
؟ مثلا میخوای چیکار کنی؟
+ هوففففف گمشو
؟ اوکی پس از ربع ساعت زندگیت لذت ببر بای بای
که رفتن بیرون دستام رو روی صندلی آهنی چفت کردن فقط با کلیدش باز میشد
ویو هانسو( علامتش ×)
× زنگ بزنید به جئون جونگ کوک
؟ چشم قربان
ویو کوک
ساعت نزدیکای سه صبح بود آخرای کارم بود که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود
- الو
× جئون جونگ کوک
- بله خودمم
× خواستم بهت بگم اگه حرفه آخری داری که به دوس دخترت با همون آیونگ بگی همین الان بگو خودش میشنوه
- چی چی داری میگی مرتیکه عوضی آیونگ پیش شما چیکار میکنه؟؟؟
× اونش مهم نیس اگه حرفی نداری قطع میکنم
- نههه هرچی بخوای بهت میدم ولی فقط آیونگ ول کن
تو همین هین داشتم میرفتم سمت پارکینگ
× هوم دوس دخترت فقط تا نیم ساعت دیگه زندس تونستی پیداش کنی که هیچ ولی اگه نتونستی میکشمش
- آشغال عو....
که قطع کرد سریع به بچها زنگ زدم که بریم پیش نامجون تا پیداشون کنه و خوبی گوشی من اینه که تماسا رو ضبط میکنه
رسیدم رفتم داخل
* آخه چرا حواست بهش نبود هاااا
- ته تقصیر من نیس من که نمیدونستم چی میشه( داد)
° بچها بسه تقصیر هیچکس نیس
™ خب کوک گوشیتو بیار تا صداشو بشنویم
کلا ربع ساعت از وقتمون مونده بود که نامجون پیداشون کرد و بله کیم هانسو بود که آیونگو گروگان گرفته بود سریع با بچها سوار ماشینامون شدیم هممون تنگ و وسایل لازمو از نامجون گرفتیم و. از اونجایی که نامی هم مافیاس ولی نه مافیای بد( اگه یادتون باشه بهتون گفتم که شرکت سرمایه گذاری داره ولی کاره اصلیش نیس ) اونم نیرو فرستاد که باهامون بیان
بعد ده دقه رسیدیم
رفتم پایین ایستادم ماشین اومد ولی راننده خودم نبود حتما تاکسی چیزی گرفتن اینقدر خستم بود که خوابم برد
چشامو که باز کردم یه جای تاریک بودم دهنم بسته شده بود دستو پاهام هم بسته بود نمیتونستم تکون بخورم که یه دفه چراغا روشن شدن و یکی جلوم ظاهر شد
؟ میبینم خوب بزرگ شدی آیونگ
+ ....
؟ آخی نمیتونه حرف بزنه دهنشو باز کنید
+ اهه تو کی هستی چی میخوای ازم؟؟
؟ هومم راستی تو منو یادت نمیاد چون حافظتو از دست دادی من...
+ کیم هانسو
؟ ها از کجا فهمیدی؟
+ هه فک کردی از هیچی خبر ندارم ها از اینکه کله خانوادمو ازم گرفتی خبر ندارم
؟ خوبه که میدونی پس نیاز به توضیح نیس
+ حالا از من چی میخوای
؟ هومم میخوام بهت یه چی هدیه بدم
+ هدیه؟
؟ اوهوم میخوام بفرستمت پیش مامان و بابات( پوزخند)
+ چ..چی؟؟
؟ ولی قبلش باید اون دوس پسرتو خبر کنم که حرفای آخرو بهت بزنه و بعدش اونم بفرستم پیشت
+ نه نه تو غلط میکنی عوضی اگه دست به کوک برسه...
؟ مثلا میخوای چیکار کنی؟
+ هوففففف گمشو
؟ اوکی پس از ربع ساعت زندگیت لذت ببر بای بای
که رفتن بیرون دستام رو روی صندلی آهنی چفت کردن فقط با کلیدش باز میشد
ویو هانسو( علامتش ×)
× زنگ بزنید به جئون جونگ کوک
؟ چشم قربان
ویو کوک
ساعت نزدیکای سه صبح بود آخرای کارم بود که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود
- الو
× جئون جونگ کوک
- بله خودمم
× خواستم بهت بگم اگه حرفه آخری داری که به دوس دخترت با همون آیونگ بگی همین الان بگو خودش میشنوه
- چی چی داری میگی مرتیکه عوضی آیونگ پیش شما چیکار میکنه؟؟؟
× اونش مهم نیس اگه حرفی نداری قطع میکنم
- نههه هرچی بخوای بهت میدم ولی فقط آیونگ ول کن
تو همین هین داشتم میرفتم سمت پارکینگ
× هوم دوس دخترت فقط تا نیم ساعت دیگه زندس تونستی پیداش کنی که هیچ ولی اگه نتونستی میکشمش
- آشغال عو....
که قطع کرد سریع به بچها زنگ زدم که بریم پیش نامجون تا پیداشون کنه و خوبی گوشی من اینه که تماسا رو ضبط میکنه
رسیدم رفتم داخل
* آخه چرا حواست بهش نبود هاااا
- ته تقصیر من نیس من که نمیدونستم چی میشه( داد)
° بچها بسه تقصیر هیچکس نیس
™ خب کوک گوشیتو بیار تا صداشو بشنویم
کلا ربع ساعت از وقتمون مونده بود که نامجون پیداشون کرد و بله کیم هانسو بود که آیونگو گروگان گرفته بود سریع با بچها سوار ماشینامون شدیم هممون تنگ و وسایل لازمو از نامجون گرفتیم و. از اونجایی که نامی هم مافیاس ولی نه مافیای بد( اگه یادتون باشه بهتون گفتم که شرکت سرمایه گذاری داره ولی کاره اصلیش نیس ) اونم نیرو فرستاد که باهامون بیان
بعد ده دقه رسیدیم
۴.۳k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.