♡مافیا ددی من ♡
♡مافیا ددی من ♡
Part 17
(از زبان ا/ت)
بعد که امدیم بیرون من سری رفتم لباسام رو پوشیدم که برم شرکت
ولی کوک همش اسرار می کرد
گفت
جونگ کو : ا/ت میشه امروز نری؟
ا/ت :چرا؟
جونگ کوک : اخه یه حس بدی دارم که داری میری (با حالت کیوت)
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و پریدم بقلش
ولی نمی توانستم نرم پس گفتم
ا/ت : ببخشید عزیزم ولی امروز رو باید برم
جونگ کوک :باشه (ناراحت)
ا/ت : ناراحت دیگه امروز زود تر میایم
جونگ کوک :باش
و رفتم
وقتی رسیدم شرکت دیدم که همه یک جوری نگاه می کنن و دارن پچ پچ می کنند
وقتی رفتم توی اتاقم دیدم ....
حمایت ....... 💜؟
Part 17
(از زبان ا/ت)
بعد که امدیم بیرون من سری رفتم لباسام رو پوشیدم که برم شرکت
ولی کوک همش اسرار می کرد
گفت
جونگ کو : ا/ت میشه امروز نری؟
ا/ت :چرا؟
جونگ کوک : اخه یه حس بدی دارم که داری میری (با حالت کیوت)
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و پریدم بقلش
ولی نمی توانستم نرم پس گفتم
ا/ت : ببخشید عزیزم ولی امروز رو باید برم
جونگ کوک :باشه (ناراحت)
ا/ت : ناراحت دیگه امروز زود تر میایم
جونگ کوک :باش
و رفتم
وقتی رسیدم شرکت دیدم که همه یک جوری نگاه می کنن و دارن پچ پچ می کنند
وقتی رفتم توی اتاقم دیدم ....
حمایت ....... 💜؟
۳۶.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.