پارت اخر
اینقدر عصبانی شد بودیم که با صدایی بلند گفتیم دارین چیکار میکنید زودی از خونه من برین بیرون
(ریس کمپانی را باین نشون میدم $)
$باید از این دخترها جداشین برای کارتون خوب نیست
نمیخوام دیکه نمیخوام کار کنم میخوام با زنم خوش خوبی زندگی کنم
$چی دارین میکنین الان عصبانی هستین نمیدونید چه دارین میکنین
ن این بهترین وقت هست یا مارا با دخترا قبول میکنید یا ماهم کنارمیکشیم
$باش قبول میکنم فرداهم خبرشو توی اینترنت میزارم
راستی زنم معرفی کن ن نامزد حالم خوشحال میشم از خونم بیرن بیرون با نگرانی به سمت اتاق رفتم که با نگرانی صداشون کردیم که طولی نگشید که در باز شد با صورت پر از اشک اومد توی دید ...........
پرشزمانی ۱ماه بعد
کویی و جانا
با ماجرا کنار اومد بودیم دروغ چرا ما هم عاشقشون شده بودیم و برای خبری که توی ساید اومد بود هنوز از چند نفری هیت میدادن اما ارما خیلی خوب کنار اومد بودن جون صورتمون پخش نشود بود راحت میتونسیم راحت بریم سر کار بیام چند روز هست حالت تهوع دارم نکار کوک تهوینگ نشسته بودیم که با حالت تهوع شدید به سمته سرویس بهداشتی رفیم هر چه خورده بودم نخورده بودم بالا اوردم که تهیونگ کوک نکران بیرون بودن و با اجبار به بیمارستان رفیم و ازمایش دادیم که حامله بودیم هم خوشحال شوده بودیم که ن اما کوک تهیونگ از خوشحالی داشتن گریه میکردن ( دخترا دوتاشون توی یک روزی بچه ها را دنیا اوردن ما کوک یک دختر و یک پسر و مال تهوینگ دوپسر یک دختر و باخوشی زندگی کردن )
(ریس کمپانی را باین نشون میدم $)
$باید از این دخترها جداشین برای کارتون خوب نیست
نمیخوام دیکه نمیخوام کار کنم میخوام با زنم خوش خوبی زندگی کنم
$چی دارین میکنین الان عصبانی هستین نمیدونید چه دارین میکنین
ن این بهترین وقت هست یا مارا با دخترا قبول میکنید یا ماهم کنارمیکشیم
$باش قبول میکنم فرداهم خبرشو توی اینترنت میزارم
راستی زنم معرفی کن ن نامزد حالم خوشحال میشم از خونم بیرن بیرون با نگرانی به سمت اتاق رفتم که با نگرانی صداشون کردیم که طولی نگشید که در باز شد با صورت پر از اشک اومد توی دید ...........
پرشزمانی ۱ماه بعد
کویی و جانا
با ماجرا کنار اومد بودیم دروغ چرا ما هم عاشقشون شده بودیم و برای خبری که توی ساید اومد بود هنوز از چند نفری هیت میدادن اما ارما خیلی خوب کنار اومد بودن جون صورتمون پخش نشود بود راحت میتونسیم راحت بریم سر کار بیام چند روز هست حالت تهوع دارم نکار کوک تهوینگ نشسته بودیم که با حالت تهوع شدید به سمته سرویس بهداشتی رفیم هر چه خورده بودم نخورده بودم بالا اوردم که تهیونگ کوک نکران بیرون بودن و با اجبار به بیمارستان رفیم و ازمایش دادیم که حامله بودیم هم خوشحال شوده بودیم که ن اما کوک تهیونگ از خوشحالی داشتن گریه میکردن ( دخترا دوتاشون توی یک روزی بچه ها را دنیا اوردن ما کوک یک دختر و یک پسر و مال تهوینگ دوپسر یک دختر و باخوشی زندگی کردن )
۱۳.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.