خون آشام من. پارت ۱۳
#خونآشام_من
Part 13
تهیونگ:از این حرف ات خیلی خوشحال شدم و اونو بردم به اتاق خودم
=:واو ددی چه اتاق خفنی داری🗿
تهیونگ:این حرفارو ولش برو حموم کارت دارم😈
=:چیییییی کارم داری
تهیونگ:بابا دودقیقه منحرف نشو دیگه😐
=:باشه باب
ویو ات
مثل سگ ترسیده بودم و فقط به فکر کوک بودم که آیا حالش خوبه یا نه
رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهامو باز گذاشتم یه عطر زدم و یه آرایش لایت(عکس میدم) چون کوک گفته بود باید تحریکش میکردم بخاطر همین لباس کوتاه پوشیدم(عکس میدم)
تهیونگ:وقتی رفتم تو اتاق ات رو دیدم که یه لباس خیلی کوتا پوشیده بود و منو داشت تحریک میکرد بدن رو فرمش لبای قرمزش که اصن اوفففف(😂)
=:دیدم تهیونگ کم کم داشت میومد نزدیکم
و خوب میترسیدم ولی مجبورم الان یه بهونه باید بیارم..
ددی میشه برام یکم آب بیاری
نهیونگ:باشه بیب یه دقیقه وایسا الان میام
ویو ات
سریع رفتم کمد رو گشتم و اسناد رو گرفتم توی کیفم انداختم و رفتم به اتاق خودم که دوباره میخواستم به یه بهونه برم پیش کوک
تهیونگ:وقتی رفتم اتاق دیدم ات نیست رفتم اتاق خودش دیدم نشسته
=:تهیونگ یه خواهشی ازت دارم
تهیونگ: جانم بگو
=:بزار یبار کوک رو ببینم و تمام اون زجر های که کشیده بودم رو تلافی کنم سرش!
تهیونگ: باشه
ویو تهیونگ
داشتم ات رو میبردم به سلول کوک
وقتی رفتیم ات کیفش رو به سمت کوک پرت کرد تا میخواستم بپرسم که چرا اینکارو کردی یهو انگار با یچی زدن تو سرم و سیاهی🔪
شرط :۱۰
Part 13
تهیونگ:از این حرف ات خیلی خوشحال شدم و اونو بردم به اتاق خودم
=:واو ددی چه اتاق خفنی داری🗿
تهیونگ:این حرفارو ولش برو حموم کارت دارم😈
=:چیییییی کارم داری
تهیونگ:بابا دودقیقه منحرف نشو دیگه😐
=:باشه باب
ویو ات
مثل سگ ترسیده بودم و فقط به فکر کوک بودم که آیا حالش خوبه یا نه
رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهامو باز گذاشتم یه عطر زدم و یه آرایش لایت(عکس میدم) چون کوک گفته بود باید تحریکش میکردم بخاطر همین لباس کوتاه پوشیدم(عکس میدم)
تهیونگ:وقتی رفتم تو اتاق ات رو دیدم که یه لباس خیلی کوتا پوشیده بود و منو داشت تحریک میکرد بدن رو فرمش لبای قرمزش که اصن اوفففف(😂)
=:دیدم تهیونگ کم کم داشت میومد نزدیکم
و خوب میترسیدم ولی مجبورم الان یه بهونه باید بیارم..
ددی میشه برام یکم آب بیاری
نهیونگ:باشه بیب یه دقیقه وایسا الان میام
ویو ات
سریع رفتم کمد رو گشتم و اسناد رو گرفتم توی کیفم انداختم و رفتم به اتاق خودم که دوباره میخواستم به یه بهونه برم پیش کوک
تهیونگ:وقتی رفتم اتاق دیدم ات نیست رفتم اتاق خودش دیدم نشسته
=:تهیونگ یه خواهشی ازت دارم
تهیونگ: جانم بگو
=:بزار یبار کوک رو ببینم و تمام اون زجر های که کشیده بودم رو تلافی کنم سرش!
تهیونگ: باشه
ویو تهیونگ
داشتم ات رو میبردم به سلول کوک
وقتی رفتیم ات کیفش رو به سمت کوک پرت کرد تا میخواستم بپرسم که چرا اینکارو کردی یهو انگار با یچی زدن تو سرم و سیاهی🔪
شرط :۱۰
۱۳.۸k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.