پارت:۱
پارت:۱
فیک :عشق بیوقفه
ویو یوسا..
صبح بت آلارم گوشی از خواب پاشدم کار های لازم و کردم لباس های بیمارستان رو پوشیدم و رفتم پایین .. مامانم داشت صبحانه آماده میکرد. رفتم پیشش و گفتم..
یوسا: صبح بخیر مامانی.
م.ی:سلام عزیزم بیا صبحانه.
یوسا:باشه مامان.
داشتیم صبحانه میخوردیم که مامانم گفت..
م.ی:یوسا دخترم من میخوام یه مدت برم آمریکا پیش دایی و مادربزرگت..
یوسا :اممم باشه مامان پس باهم میریم.
م.ی:دخترم تو به کارات برس من خودم میرم.
یوسا:با کی میری تو نباید تنها بری منم میام..
م.ی:دخترم مایکل میاد دنبالم(مایکل پسر دایی یوسا)
یوسا:یعنی مطمئن باشم؟
م.ی:آره عزیزم..
یوسا:باشه کی میری؟
م.ی:امروز.
یوسا:امروز؟؟؟!
م.ی :آره مایکل امروز میاد دنبالم .
یوسا:پس نمیرم سر کار
م.ی:نه برو من وقتی رفتم با مایکل میام اونجا ..
یوسا :ولی..نذاشت حرفم تموم شه.
م.ی: من میام اونجا و خیالت راحت باشه..
یوسا:باشه مامان.
ویو یوسا .. از این که مامانم میخواد بره ناراحت بودم ولی به روی خودم نیاوردم..بعد صبحانه کیفمو برداشتم و به سمت پارکینگ رفتم سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان رفتم..
ویو جونگ کوک.امروز سرم شلوغ بود باید به همه ی کار های باند رسیدگی میکردم .مشغول کار هام بودم که جویونگ خیلی سریع اومد توگفتم
جونگکوک:بلد نیستی در بزنی(عصبی
جویونگ:جونگ کوک وقت این کارا نیست..
جونگ کوک :چی شده
جویونگ:به باند حمله کردن زود باش باید بریم(عصبی . عربده
جونگ کوک :چییی(عصبی)کی جرعت کرده همچین کاری بکنه(در حال رفتن
جویونگ :بنظرت کاره کی میتونه باشه(سوار ماشین شدن
جونگ کوک :احمق این غیره ممکنه(عصبی.
ویو جونگ کوک وقتی جویونگ اینو گفت واقعا عصبانی شدم و از اونجا رفتیم تو راه بودیم که یهو....
_
شرایت پارت بعد
۱۰لایک
۵کامنت
فیک :عشق بیوقفه
ویو یوسا..
صبح بت آلارم گوشی از خواب پاشدم کار های لازم و کردم لباس های بیمارستان رو پوشیدم و رفتم پایین .. مامانم داشت صبحانه آماده میکرد. رفتم پیشش و گفتم..
یوسا: صبح بخیر مامانی.
م.ی:سلام عزیزم بیا صبحانه.
یوسا:باشه مامان.
داشتیم صبحانه میخوردیم که مامانم گفت..
م.ی:یوسا دخترم من میخوام یه مدت برم آمریکا پیش دایی و مادربزرگت..
یوسا :اممم باشه مامان پس باهم میریم.
م.ی:دخترم تو به کارات برس من خودم میرم.
یوسا:با کی میری تو نباید تنها بری منم میام..
م.ی:دخترم مایکل میاد دنبالم(مایکل پسر دایی یوسا)
یوسا:یعنی مطمئن باشم؟
م.ی:آره عزیزم..
یوسا:باشه کی میری؟
م.ی:امروز.
یوسا:امروز؟؟؟!
م.ی :آره مایکل امروز میاد دنبالم .
یوسا:پس نمیرم سر کار
م.ی:نه برو من وقتی رفتم با مایکل میام اونجا ..
یوسا :ولی..نذاشت حرفم تموم شه.
م.ی: من میام اونجا و خیالت راحت باشه..
یوسا:باشه مامان.
ویو یوسا .. از این که مامانم میخواد بره ناراحت بودم ولی به روی خودم نیاوردم..بعد صبحانه کیفمو برداشتم و به سمت پارکینگ رفتم سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان رفتم..
ویو جونگ کوک.امروز سرم شلوغ بود باید به همه ی کار های باند رسیدگی میکردم .مشغول کار هام بودم که جویونگ خیلی سریع اومد توگفتم
جونگکوک:بلد نیستی در بزنی(عصبی
جویونگ:جونگ کوک وقت این کارا نیست..
جونگ کوک :چی شده
جویونگ:به باند حمله کردن زود باش باید بریم(عصبی . عربده
جونگ کوک :چییی(عصبی)کی جرعت کرده همچین کاری بکنه(در حال رفتن
جویونگ :بنظرت کاره کی میتونه باشه(سوار ماشین شدن
جونگ کوک :احمق این غیره ممکنه(عصبی.
ویو جونگ کوک وقتی جویونگ اینو گفت واقعا عصبانی شدم و از اونجا رفتیم تو راه بودیم که یهو....
_
شرایت پارت بعد
۱۰لایک
۵کامنت
۱.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.