پسری از جنس تاریکی قسمت دو
خورشید ...اسمی نا آشنا....اصلا نمیدونم شی هست یا جان دار انسان هست یا حیوان...اصلا شاید افسانه باشد به هر حال تا به حال خورشید رو ندیدم اما شایعاتی هست که آن را مقدس میدانند...
دستام رو از تو جیبم در آوردم و به سوی یکی از کافه های تورنتو رفتم
با اینکه ما سربازان تاریکی خیلی به ندرت احساس تشنگی می کنیم...اما من به شدت به نوشیدنی نیاز داشتم...
وقتی وارد کافه شدم ناگهان تنم به تن یکی خورد....
اون شخص داشت میوفتاد...
بدون اینکه درنگ کنم ...
گرفتمش...
یک خانم با موهای مشکی فرفری میکاپ غلیظش روی صورتش داد میزد
ازش عذرخواهی کردم
اونم بدون اینکه چیزی بگه یه سیلی زد تو صورتم و خودش رو از بغلم کشید بیرون و راهش رو کشید و رفت...
کسانی که تو کافه بودن دیگه نگاهشون رو اونور کردن و به نوشیدن مشغول شدن
....دستم رو روی صورتم گذاشتم...
واقعا این سیلی حقم بود؟
به هر حال قرار نیست همیشه منتظر خواهش میکنم شنیدن باشم.
رفتم و یک نوشیدنی سفارش دادم...
دستام رو از تو جیبم در آوردم و به سوی یکی از کافه های تورنتو رفتم
با اینکه ما سربازان تاریکی خیلی به ندرت احساس تشنگی می کنیم...اما من به شدت به نوشیدنی نیاز داشتم...
وقتی وارد کافه شدم ناگهان تنم به تن یکی خورد....
اون شخص داشت میوفتاد...
بدون اینکه درنگ کنم ...
گرفتمش...
یک خانم با موهای مشکی فرفری میکاپ غلیظش روی صورتش داد میزد
ازش عذرخواهی کردم
اونم بدون اینکه چیزی بگه یه سیلی زد تو صورتم و خودش رو از بغلم کشید بیرون و راهش رو کشید و رفت...
کسانی که تو کافه بودن دیگه نگاهشون رو اونور کردن و به نوشیدن مشغول شدن
....دستم رو روی صورتم گذاشتم...
واقعا این سیلی حقم بود؟
به هر حال قرار نیست همیشه منتظر خواهش میکنم شنیدن باشم.
رفتم و یک نوشیدنی سفارش دادم...
۴۳۹
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.