عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P25
(ویو به مکان تالار)
لیساویو: هعی بالاخره رسیدیم به تالار واقعا جای قشنگی بود ولی واقعا حیف ک این یه ازدواج اجباریه
جنی ویو: رسیدیم به تالار وقتی پیاده شدم لبخند غمگینی زدم ک با صدا تهیونگ به خودم اومدم ک گفت بریم فوری لبخندم از بین رف وقتی ک وارد شدیم همه واسمون دست میزدن من و لیسا رفتیم پیش بابا هامون تا با اونا بریم
پ.ک: لیسا دخترم چقد زیبا شدیییی واو عروسم توهم زیبا شدی
لیسا: اوم(سرد)
جنی:ممنون(ناراحت )
ب.ج: خب دخترا دستون رو بدید تا بریم پسرا منتظرن
ویوادمین: لیسا دست پدرش رو گرف و جنی هم همینطور همزمان باهم حرکت کردن سمت تهیونگ و کوک
ویو پ.ک: دست لیسا رو گرفتم و سمت جونگ کوک حرکت کردم دست لیسا رو از رو دستم برداشتم و گذاشتم تو دست جونگ کوک ک دیدم لیسا بغض کردع برگشتم به جونگ گفتم
پ.ک: کوک پسرم خوب مواظب دخترم باش
کوک:چشم
ویو پ.ج: با جنی به سمت تهیونگ حرکت کردیم وقتی خاستم دست جنی رو بزارم تو دست تهیونگ یلحظه جنی مقاومت کرد ک برگشتم دیدم بغض اروم بش گفتم دخترم اشکال ندارع ک بالاخره دستشو گذاشتم تو دست تهیونگ
تهیونگ ویو: وقتی دیدم جنی مقاومت کرد واسه گذاشتن دستش خودمم ناراحت شدم ک چرا ما باید این بلا سرمون بیاد
پایان پارت....
قرار نبود بزارم ولی بخاطر ۲ نفر ک اومدن پیوی و چندتایی ک تو کامنت گفتن
P25
(ویو به مکان تالار)
لیساویو: هعی بالاخره رسیدیم به تالار واقعا جای قشنگی بود ولی واقعا حیف ک این یه ازدواج اجباریه
جنی ویو: رسیدیم به تالار وقتی پیاده شدم لبخند غمگینی زدم ک با صدا تهیونگ به خودم اومدم ک گفت بریم فوری لبخندم از بین رف وقتی ک وارد شدیم همه واسمون دست میزدن من و لیسا رفتیم پیش بابا هامون تا با اونا بریم
پ.ک: لیسا دخترم چقد زیبا شدیییی واو عروسم توهم زیبا شدی
لیسا: اوم(سرد)
جنی:ممنون(ناراحت )
ب.ج: خب دخترا دستون رو بدید تا بریم پسرا منتظرن
ویوادمین: لیسا دست پدرش رو گرف و جنی هم همینطور همزمان باهم حرکت کردن سمت تهیونگ و کوک
ویو پ.ک: دست لیسا رو گرفتم و سمت جونگ کوک حرکت کردم دست لیسا رو از رو دستم برداشتم و گذاشتم تو دست جونگ کوک ک دیدم لیسا بغض کردع برگشتم به جونگ گفتم
پ.ک: کوک پسرم خوب مواظب دخترم باش
کوک:چشم
ویو پ.ج: با جنی به سمت تهیونگ حرکت کردیم وقتی خاستم دست جنی رو بزارم تو دست تهیونگ یلحظه جنی مقاومت کرد ک برگشتم دیدم بغض اروم بش گفتم دخترم اشکال ندارع ک بالاخره دستشو گذاشتم تو دست تهیونگ
تهیونگ ویو: وقتی دیدم جنی مقاومت کرد واسه گذاشتن دستش خودمم ناراحت شدم ک چرا ما باید این بلا سرمون بیاد
پایان پارت....
قرار نبود بزارم ولی بخاطر ۲ نفر ک اومدن پیوی و چندتایی ک تو کامنت گفتن
۶.۹k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.