(پژمرده)P.7
(دوهفته بعد)
کوک*ویو
بابای ما و بابای ا/ت باهم شریک هستن و امشب ما میریم عمارت اونا و مهمونی میگیریم
بخاطر موفقیت در کارشون،خیلی خوشحالم دوباره میتونم ا/ت رو ببینم.
جک*ویو
توی اتاقم بودم بادیگارد یا دست راستم که اسمش هانتر هست
۲ هفته پیش بهم خبر های خوبی رسوند اون بهم گفت که چانسو
با ماشین یک نفر رو زیر گرفته
هانتر:رئیس میخواید با چانسو چیکار کنید الان ها دیگه باید سوک هون عوضی رو می کشت
جک:صبور باش من با زبون خودش باهاش صحبت میکنم
هانتر:میخواید چیکار کنید؟
جک:الان میبینی
زنگ زدم به چانسو
چانسو*ویو
سر میز صبحانه بودن که یهو جک زنگ زد
چانسو:باید جواب بدم
سانگ جو(بابای کوک و چانسو و مین سو):انقدر ها هم فکر نکنم باید ضروری باشه پسرم بعدا زنگ بزن
چانسو:خیلی ضروری هست بابا
رفتنم توی اتاقم و به تماسش جواب دادم
جک:الو
چانسو:چی میخوای
جک:پسر بهت ادب یاد ندادن
چانسو:نه ندادن
جک:سوک هون چیشد
چانسو:امشب کارش تمومه امشب،ما میریم خونه شون چون بابام با اون شریک هست و تو کارشون موفق هستن
جک:باشه بهت اطمینان دارم
قط کرد
من واقعا برای این موضوع ناراحتم چون من واقعا به ا/ت علاقه مند شدم و دوسش دارم
ولی بخاطر خواهروبرادرم مجبورم اینکار رو کنم
(ساعت ۷ شب)
ا/ت*ویو
جانکوکینا اومدن خونه مون من خیلی خوشحالم
اومدن و نشستن ازشون پذیرایی کردیم تا اینکه وقته شام شد
سر میز نشسته بودیم
نوشیدنی ها یعنی شراب ها رو خدمتکارا نیاورده بودن
مامانم بهشون گفت که بیارن
چانسو یهو گفت
چانسو:خاله من میرم و میارم
مامان ا/ت:آخه چه نیازی چانسو جان
چانسو:نه من از سرو کردن نوشیدنی و شراب خوشم میاد من حلش میکنم
مامان ا/ت: باشه برو چانسو جان
کوک*ویو
بابای ما و بابای ا/ت باهم شریک هستن و امشب ما میریم عمارت اونا و مهمونی میگیریم
بخاطر موفقیت در کارشون،خیلی خوشحالم دوباره میتونم ا/ت رو ببینم.
جک*ویو
توی اتاقم بودم بادیگارد یا دست راستم که اسمش هانتر هست
۲ هفته پیش بهم خبر های خوبی رسوند اون بهم گفت که چانسو
با ماشین یک نفر رو زیر گرفته
هانتر:رئیس میخواید با چانسو چیکار کنید الان ها دیگه باید سوک هون عوضی رو می کشت
جک:صبور باش من با زبون خودش باهاش صحبت میکنم
هانتر:میخواید چیکار کنید؟
جک:الان میبینی
زنگ زدم به چانسو
چانسو*ویو
سر میز صبحانه بودن که یهو جک زنگ زد
چانسو:باید جواب بدم
سانگ جو(بابای کوک و چانسو و مین سو):انقدر ها هم فکر نکنم باید ضروری باشه پسرم بعدا زنگ بزن
چانسو:خیلی ضروری هست بابا
رفتنم توی اتاقم و به تماسش جواب دادم
جک:الو
چانسو:چی میخوای
جک:پسر بهت ادب یاد ندادن
چانسو:نه ندادن
جک:سوک هون چیشد
چانسو:امشب کارش تمومه امشب،ما میریم خونه شون چون بابام با اون شریک هست و تو کارشون موفق هستن
جک:باشه بهت اطمینان دارم
قط کرد
من واقعا برای این موضوع ناراحتم چون من واقعا به ا/ت علاقه مند شدم و دوسش دارم
ولی بخاطر خواهروبرادرم مجبورم اینکار رو کنم
(ساعت ۷ شب)
ا/ت*ویو
جانکوکینا اومدن خونه مون من خیلی خوشحالم
اومدن و نشستن ازشون پذیرایی کردیم تا اینکه وقته شام شد
سر میز نشسته بودیم
نوشیدنی ها یعنی شراب ها رو خدمتکارا نیاورده بودن
مامانم بهشون گفت که بیارن
چانسو یهو گفت
چانسو:خاله من میرم و میارم
مامان ا/ت:آخه چه نیازی چانسو جان
چانسو:نه من از سرو کردن نوشیدنی و شراب خوشم میاد من حلش میکنم
مامان ا/ت: باشه برو چانسو جان
۳.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.