فیک کوک ( عشق مافیا) پارت ۸
از زبان ا/ت
گفت : نمیدونم کاره کی بوده ولی هرکی بوده اگر پیداش کنم میکشمش دارم میام پیشت
گفتم : آره زود بیا منتظرم قطع کردم
بزار بیاد ببینم چه خاکی تو سرم میکنم
سر درد شدیدی دارم زنگ در زده شد رفتم باز کردم جونگ کوک بود گفتم : خوش اومدی بیا تو
گفتم : جونگ کوک یه طوری جمعش کن این ماجرا رو خانوادم منو میکشن اگر بفهمن خواهش میکنم یه کاری کن که گفت : آدمام رو فرستادم کسی که این کار رو کرده رو پیدا کنن به جیمین و بقیه هم گفتم تا اونجایی که میتونن اخبار رو پاک و مسدود کنن
گفتم : دیدی آخرش چیشد... دیدی چه بلایی سرم آوردی اوففففف زنگ در زده شد یعنی کیه با بی حالی رفتم در رو باز کردم که دیدم مامان و بابام هستن خیلی اعصبانی بودن اومدن تو وقتی جونگ کوک رو دیدن اعصبانی تر شدن گفتم : مگه شما قرار نبود برین آمریکا یهو مامانم داد زد و گفت : ساکت شو فکر کردی ما میریم میتونی هر کاری دلت خواستی بکنی جونگ کوک هم پشتم وایستاده بود
گفتم : مامان یه لحظه به حرفام گوش کن گفت : نمیخوام چیزی بشنوم پدرم گفت : تو اعتبار خانوادمون رو با قرار گذاشتن با یه مافیا نابود کردی اصلا میدونی خانوادش کی هستن بزرگترین رقیب های ما از این گذشته اون یه مافیاست چطوری بهش اعتماد میکنی هر لحظه ممکنه بکشتت....اونا عوضی تر از این حرفها هستن همین امروز تمومش میکنین
برگشتن میخواستن برن که گفتم : من دوسش دارم و ازش جدا نمیشم
برگشتن سمتم مادرم گفت : تو چی گفتی گفتم : من دوسش دارم و ازش جدا نمیشم اینو که گفتم یه سیلی زد تو صورتم که صورتم پرت شد به سمته دیگه و موهام ریختن تو صورتم مادرم گفت : اشتباه بزرگی میکنی
اینو گفت و رفتن موهام رو دادم بالا شروع کردم به گریه کردن جونگ کوک اومد جلوم سرم و گذاشت روی سینش و گفت : متاسفم منم همینطوری گریه میکردم بعد از چند دقیقه که آروم شدم ازش جدا شدم با چشمای پف کرده و قرمزم نگاش میکردم که گوشیم زنگ خورد برش داشتم منشیم بود با صدای گرفتم جوابش رو دادم گفت مطبم توقیف شده مطمئنم کاره بابامه گفت مجوزه پزشکیم گرفته شده و دیگه نباید کار کنم قطع کردم و گفتم : مجوزم و مطبم رو ازم گرفت صددرصد حسابام هم میبنده باید هرچی پول تو بانک دارم رو بردارم توی بانک پول خیلی زیادی دارم که اگر اونا رو هم ازم بگیرن دیگه چیزی واسم نمیمونه .....
گفت : نمیدونم کاره کی بوده ولی هرکی بوده اگر پیداش کنم میکشمش دارم میام پیشت
گفتم : آره زود بیا منتظرم قطع کردم
بزار بیاد ببینم چه خاکی تو سرم میکنم
سر درد شدیدی دارم زنگ در زده شد رفتم باز کردم جونگ کوک بود گفتم : خوش اومدی بیا تو
گفتم : جونگ کوک یه طوری جمعش کن این ماجرا رو خانوادم منو میکشن اگر بفهمن خواهش میکنم یه کاری کن که گفت : آدمام رو فرستادم کسی که این کار رو کرده رو پیدا کنن به جیمین و بقیه هم گفتم تا اونجایی که میتونن اخبار رو پاک و مسدود کنن
گفتم : دیدی آخرش چیشد... دیدی چه بلایی سرم آوردی اوففففف زنگ در زده شد یعنی کیه با بی حالی رفتم در رو باز کردم که دیدم مامان و بابام هستن خیلی اعصبانی بودن اومدن تو وقتی جونگ کوک رو دیدن اعصبانی تر شدن گفتم : مگه شما قرار نبود برین آمریکا یهو مامانم داد زد و گفت : ساکت شو فکر کردی ما میریم میتونی هر کاری دلت خواستی بکنی جونگ کوک هم پشتم وایستاده بود
گفتم : مامان یه لحظه به حرفام گوش کن گفت : نمیخوام چیزی بشنوم پدرم گفت : تو اعتبار خانوادمون رو با قرار گذاشتن با یه مافیا نابود کردی اصلا میدونی خانوادش کی هستن بزرگترین رقیب های ما از این گذشته اون یه مافیاست چطوری بهش اعتماد میکنی هر لحظه ممکنه بکشتت....اونا عوضی تر از این حرفها هستن همین امروز تمومش میکنین
برگشتن میخواستن برن که گفتم : من دوسش دارم و ازش جدا نمیشم
برگشتن سمتم مادرم گفت : تو چی گفتی گفتم : من دوسش دارم و ازش جدا نمیشم اینو که گفتم یه سیلی زد تو صورتم که صورتم پرت شد به سمته دیگه و موهام ریختن تو صورتم مادرم گفت : اشتباه بزرگی میکنی
اینو گفت و رفتن موهام رو دادم بالا شروع کردم به گریه کردن جونگ کوک اومد جلوم سرم و گذاشت روی سینش و گفت : متاسفم منم همینطوری گریه میکردم بعد از چند دقیقه که آروم شدم ازش جدا شدم با چشمای پف کرده و قرمزم نگاش میکردم که گوشیم زنگ خورد برش داشتم منشیم بود با صدای گرفتم جوابش رو دادم گفت مطبم توقیف شده مطمئنم کاره بابامه گفت مجوزه پزشکیم گرفته شده و دیگه نباید کار کنم قطع کردم و گفتم : مجوزم و مطبم رو ازم گرفت صددرصد حسابام هم میبنده باید هرچی پول تو بانک دارم رو بردارم توی بانک پول خیلی زیادی دارم که اگر اونا رو هم ازم بگیرن دیگه چیزی واسم نمیمونه .....
۱۰۶.۰k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.