ارباب سختگیر!
part ⁴
به سمتم اومدو دستشو زیر چونم گذاشت
و سرمو بالا آورد!
با چشای اشکیم نگاهی بهش انداختم.
هیچ محبتی توی چشماش نبود!
تا یه هفته توی زیرزمین میمونی!
میدونستم.
خودم بدون حرفی به سمت حیاط که زیرزمین توی اون بود حرکت کردم.
به سمت زیرزمین رفتم و منتظرش موندم تا بیادو درشو باز کنه.
بعد از باز کردن در به سمت گوشه تاریکی از اونجا رفتمو نشستم و سرمو روی زانوهام گذاشتم.
من فقط میخاستم با دوستام در ارتباط باشم.
با فکر کردن به اینکه دیگه نمیتونم باهاشون حرف بزنم گریم گرفت.
زندگی همیشه با من بد بوده!
با سوزش لبم دستمو روی اون گذاشتم که مایه گرم قرمز رنگی رو روی دستم دیدم.
لبم داشت بخاطر سیلی که زده بود خون میومد ولی پس چرا انقدر دندونم درد میکنه!
ادامه دارد.....
به سمتم اومدو دستشو زیر چونم گذاشت
و سرمو بالا آورد!
با چشای اشکیم نگاهی بهش انداختم.
هیچ محبتی توی چشماش نبود!
تا یه هفته توی زیرزمین میمونی!
میدونستم.
خودم بدون حرفی به سمت حیاط که زیرزمین توی اون بود حرکت کردم.
به سمت زیرزمین رفتم و منتظرش موندم تا بیادو درشو باز کنه.
بعد از باز کردن در به سمت گوشه تاریکی از اونجا رفتمو نشستم و سرمو روی زانوهام گذاشتم.
من فقط میخاستم با دوستام در ارتباط باشم.
با فکر کردن به اینکه دیگه نمیتونم باهاشون حرف بزنم گریم گرفت.
زندگی همیشه با من بد بوده!
با سوزش لبم دستمو روی اون گذاشتم که مایه گرم قرمز رنگی رو روی دستم دیدم.
لبم داشت بخاطر سیلی که زده بود خون میومد ولی پس چرا انقدر دندونم درد میکنه!
ادامه دارد.....
۱۸.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.